داد. صبح، وقتى ملّا صالح بلند شد، ديد مسأله حل شده است. به همسرش گفت: اين را شما حل كرديد؟ گفت: بله؛ چقدر مجتهده ملّايى بوده است.
ملّا صالح، مسأله را به مرحوم مجلسى داد. مرحوم مجلسى گفت: اين را خودت حل كردى؟ گفت: خير، دخترتان مسأله را حل كرد. بعد مرحوم مجلسى به شكرانه اين نعمت كه چنين همسرى نصيبش شده است با خداى خودش عهد مىكند كه تا سه شبانه روز مشغول شكرانه اين نعمت شود و برنامه زناشويى را اجرا نكند. روز سوّم همسرش به مرحوم مجلسى گفت: پدرجان، مثل اينكه ملّا صالح از اين ازدواج راضى نيست و جريان را براى پدر گفت. ايشان بلافاصله ملّا صالح را فراخواند و به او گفت: ملّا صالح، مثل اينكه از اين ازدواج پشيمان هستى؟ اگر دخترم را نمىخواهى خانم ديگرى را برايت انتخاب كنم. ملّا صالح گفت: اصلاً اينطور نيست، چرا اين را مىپرسيد؟ گفت: جريان اين است. ملّا صالح گفت: نه جناب استاد، در حقيقت من به شكرانه اين نعمت كه خدا چنين همسر و شخصيتى را نصيبم كرده است چنين نذرى كردم و جريان نذر خود را براى ايشان توضيح داد.
خداوندا، توفيق علم و عمل و كسب رضايت الهى را به ما مرحمت بفرما.