شده كه ذات اقدس حقّ مىفرمايد: هميشه اعضا و جوارحتان را به كار خوب عادت بدهيد. اينطور نباشد كه چشم انسان فقط چيزهاى بد را ببيند.
روزى حضرت عيسى(ع) از كنار مردارى رد شد و هر كدام از حواريين در مورد عضوى از اعضاى اين مردار بدگويى مىكردند. عدّه اى مىگفتند: چقدر بدبو است، چقدر متعفّن است. يك مرتبه حضرت عيسى(ع) گفت: چقدر دندانش سفيد است. با اين بيانشان مىخواست به آنها ياد بدهد بد گفتن و بدگويى كردن هنر نيست اگر مىتوانيد در بديها، خوبى را پيدا كنيد. اين خيلى ارزش دارد. با گفتن خوبى ها هم دل خودت صفا پيدا مىكند و هم شنونده از شنيدن آن دلشاد مىشود. وقتى چيزهاى خوب را بيان مىكنيد شخص شنونده هم خوشش مىآيد امّا گفتن بديها آدم را بيشتر گرفتار مىكند. قلب خودت هم مىگيرد، آن كسى هم كه مىشنود از شنيدنش ناراحت مىشود.
ما دستور نداريم كه بديهاى افراد را بگوييم حتّى درباره منافقين. در جايى توصيه شده كه اگر خداى ناخواسته كسى دنبال دنيا برود و دنياپرست شود بگوييد كه مردم گول آن آقا را نخورند، اين موارد را اشاره كردهاند امّا هيچ وقتى بيان نداريم كه بديهاى مردم را بگوييم. اينجا هم حضرت(ع) مىفرمايد كه مؤمن هيچ وقت لَعَّان نيست.
{a«وَ لَا نَمَامٌ»a} مؤمن هيچ وقتى نمّامى نمىكند كه بين دو نفر را به هم بزند و سخن چينى كند. حرف اين را به او بگويد و حرف او را به اين بگويد و بين دو برادر را تيره كند. نه، نه، مؤمن اين كارها را نمىكند.
{a«وَ لَا كَذَّابٌ»a} مؤمن اينطور نيست كه دروغگويى كند و به هم ببافد. بعضى ها مىنشينند يك سلسله حرفها را به هم مىبافند كه چه كار كردم و چه نكردم. حالا شايد از ميان حرفهايى كه مىگويد بعضى درست نباشد. مدام به هم مىبافد كه من چنين كردم. خب اين چه كارى است؟ چه لزومى دارد كه انسان اينطور كند؟ دروغ