پر خطر بود در آن سال بيحاصل، مسلمانان قحطى زده حصارى، در قبال نيروئى لااقل شش برابر خويش توان دفاع نداشتند، وحدت داخلى نيز بخطر بود، عبد اللّه ابن ابى سلول اوسى، منافق معروف كه پيش از استقرار اسلام، صولجان شاهى مدينه را در دامن خويش ميديد و زر گران ماهر يهود، تاج او را در دست ساختن داشتند، مثل همه قدرت دوستان مقام باخته، فتنهگرى آغاز كرد و ميگفت: «اى يثربيان جاى ماندن شما نيست برويد» و يهودان بنى قريظه كه خانههايشان در انتهاى جنوب شرقى يثرب، حفاظ قسمتى از شهر بود، در آن تنگنا بسنت ديرين فرزندان اسرائيل، پيمان شكستند و بدشمن پيوستند. «دشمن از بالا و زير آمده بود و دلها بگلوها رسيده بود و مؤمنان بسختى متزلزل شده بودند» و سست همتان مىگفتند «خدا و پيغمبرش جز فريب بما وعده ندادند.» اما بر رغم كافران و قدرت طلبان و يهودان و غارتيان بدوى، خدا ميخواست دين خويش را غلبه دهد و چنين شد، بتدبير محمدى شكاف و بد دلى ميان يهودان و احزاب پديد آمد و على دلير دليران، در لحظه خطر عمر عبد ود را كه با تهورى رعب انگيز از تنگناى خندق جسته هماورد ميطلبيد شانه دريد و نقش خاك كرد و ضرب شصت وى احزاب آماده يورش را تا شب دو دل كرد و شبانگاه يارى نهانى خداى كه طوفانى سخت بود، خيمه و خرگاه احزاب را كه از طول حصار برنج در بودند، بهم ريخت و ديگها را وارونه و آتشها را پراكنده و خاموش كرد و سورت سرما بدويان را چنان بجان آورد كه شبانه بار بستند و چون هزيمتيان برفتند و بامدادان، از آن نيروى عظيم كه يثرب را زير سم ستوران خويش ويران و مسلمانان را تار و مار ميديد ديارى نبود، «خدا جنگ را از مؤمنان كفايت كرده بود» از آن پس در نتيجه سفر حديبيه بسال ششم هجرت رخ داد، و در نتيجه قراردادى كه در موقع خود شكستى تلقى شد اما حوادث نشان داد كه فتحى مبين بوده است زمينه سقوط مكه مركز بتان فراهم شد. و در ضمن اين حوادث، از بدر تا عمرة القضا كه بسال هفتم بود، مشكل بزرگ ديگرى كه خطر آن براى بسط اسلام از خطر خصومت مكيان، كمتر نبود، يعنى مشكل فرزندان توانگر و فتنهجوى اسرائيل، كه از قرون بسيار قديم در اطراف يثرب و در خيبر و فدك و تيما و وادى القرى مقيم بودند، مرحله بمرحله بحل نهائى رسيد و شوكت اين گروه توطئهچين كه چون موريانه بناى سلامت جماعتها را ميخورند و ثروت ملتها را بدم ميكشند درهم شكست، پس از بدر يهودان زرگر بنى قينقاع، ضمن يك محاصره كوتاه بترك ديار خويش وادار شدند، پس از احد سرنوشت يهودان بنى نضير نيز چنين شد و از پس احزاب، يهودان بنى قريظه بسزاى آن خيانت كه هنگام خطر كردند پس از محاصرهاى كوتاه، بلا شرط تسليم شدند و بحكم حكم مرضى الطرفين بقتل عام محكوم و يك روزه معدوم شدند و پس از حديبيه قلعه نشينان خيبر و فدك و يهودان تيما و وادى القرى، پس از زد و خوردهاى كوتاه باطاعت درآمدند و مزارعان اسلام شدند. بدينسان پسران اسرائيل كه تساهل اسلام و سماحت قرآن، مغرورشان كرده بود، و عيان و نهان در اكثر توطئههاى ضد اسلام بمال و مقال شركت داشتند، بسزايى كه بقياس خيانتهايشان، قرين اعتدال بود، رسيدند و دين نوزاد از تحريكات مسلحشان بياسود. وقتى بسال هشتم هجرت فتح مكه رخ داد و بتان از فراز كعبه نگونسار شدند و فتنهگريهاى متنفذان قريش بر ضد اسلام پايان يافت و اين مردم مدبر و داهيه كه رموز حيات را در مكتب تجربه نيك آموخته بودند، بجز چند تن فرارى، بطمع يا اميد، بحلقه دين جديد پيوستند، راه استقرار مسلمانى در سراسر عربستان هموار شد، «نصرت و فتح خدا بيامد و مردمان گروه گروه بدين خدا درآمدند» و قبايل عرب در راه اسلام و اطاعت، مسابقه آغاز كردند. كمى پيش از فتح عظيم، در ناحيه شمال با نيروى مستعمراتى روم و پس از آن در جنوب در دره حنين و اطراف طائف، با قبايل سرسخت هوازن و ثقيف جنگها رخ داد