نامدار بسيار بود و ساير مردم سخن سنج عرب كه در بيشتر ايام سال اشتغالى جز بازى با كلمات تقريبا بى انتهان زبان كهنسال خود نداشتند، با آن تعصب خاص صحرانشينان اين تحدى و دعوت جدى بمعارضه را كه پيوسته با عبارات گوناگون چون مطرقهاى سنگين سركوبشان مىداد شنيدند و معارضه نكردند، چون نميتوانستند كرد، پس بهمين دليل، بهمين يك دليل، دعوى او صحيح است، حاجت بگفتگوى ديگر نيست. اين ضمير انسانى كه قرآن با عبارات مختلف از آن به نفس و قلب و صدر تعبير ميكند اعجوبه عظيم كاينات است و اين فرزندان آدم هر كدام ضميرى خاص خويش دارند كه با ضميرهاى ديگر جز بعنوان، شباهت ندارد. و همان تفاوت كه ميان ستارگان از لحاظ تركيب و نور و فاصله و مقام هست ميان ضمير انسانها از يكديگر هست. حقا بايد شگفت داشت از آن كسان كه ندانند در ضميرشان چه مىگذرد و چون پشهاى در برابر طوفان، اسير جريانهاى ظلمانى لا شعور خويشند و با وجود اين ميخواهند با اين پاى چوبين و لنگ قياس، از خصايص ضمير پيغمبرى كه چهارده قرن پيش ميزيسته و بموهبت وحى خدا ممتاز بوده و چنين اعجاز عظيم جاودانى بجهانيان عرضه داشته و پيوسته صلاى تحدى داده و اقوام عرب را بناتوانى از معارضه آن منصرف ساخته است از خصايص ضمير چنين كسى گفتگو كنند و مقياسشان در اين گفتگو ضميرهاى ديگر است كه از خفاياى آن نيز هيچ نميدانند، همه ديدهايم كه كودكان نورس در شب ماهتاب باصرار، دست فرا ميبرند كه ماه را بگيرند كه بقياس آنها اوج ماه كمى بيشتر از طول يك دست است و مضحكه كسان ميشود، به پندار من سزاى آن كسان كه مسائلى از اين قبيل را بر بساط بحث قياسى مىنهند به از آن كودك نادان نيست. اى عجب كه اين قوم عرب در مقام معارضه و مبارزه با صاحب اعجاز، بتجهيز نيروها و تحريك سپاهها و ايجاد جنگها پرداختند و كشتهها دادند و خونها ريختند و عرصه بدر و دامنه احد و بسيارى نواحى ديگر جزيره را از خون عزيزان خويش رنگين كردند و همه قدرت و ثروت و دهاى خويش را در اينراه بكار بردند، مگر انشاى يك سوره نظير قرآن كه از همان كلمات مستعمل و متداول از زبان خودشان تركيب شده، اگر ميتوانستند، از اينهمه كشمكش كم دردسرتر نبود! كوچكترين سوره قرآن كوثر است [109] كه مجموع كلمات آن بتقريب از ده بيشتر نيست و مجموع حروف آن چهل و پنج يا كمتر است، گوئى هر عقل عادى اين مطلب را در صف بديهيات اول ميگذارد كه تركيب چهل و پنج حرف و انشاد ده كلمه و انشاى سه آيه معادل كوچكترين سوره قرآن عظيم كه بفرض انجام، معارضه محقق و دعوت اسلام محكوم بسقوط بود. چنين كارى از سامان دادن نيروى بزرگ احزاب، مركب از ده هزار مرد از قبايل مختلف الهدف عرب كه بقياس وسايل ارتباط آن عصر حقا كارى خارق العاده بود، آسانتر بود معذالك اين كار را نكردند، براى آنكه قدرت نداشتند در اينكه نكردهاند گفتگو نيست. اگر كرده بودند، قبل از همه قرآن كه با سماحتى عجيب به همه اعتراضات مخالفان اشاره ميكند و ببركت آن از طرز تفكر معارضان اسلام در صدر اول خبر ميتوان يافت قطعا بنقل آن ميپرداخت يا لااقل در ضمن آيهاى بتلويح از آن ياد ميكرد. حقا كه امانت و صداقت قرآن اعجازى ديگر است نضر بن حارث قرشى، جوانى جهانديده و سخندان بود و از آن چند تن معدود كه در مكه خط نوشتن و خواندن توانستند، بشمار ميرفت و به تجارت در مستعمرات ايران در ناحيه بين النهرين رفت و آمد داشت و داستانهايى از شاهان قديم ايران و رزم رستم و اسفنديار از ايرانيان فرا گرفته بود وقتى جلوه و جذبه قرآن را با رغبتى كه مردم عرب از سفرى و حضرى، شهرى و بدوى، موالف و مخالف باستماع آيات قرآن داشتند بديد، حس رقابتش بجنبيد و پنداشت اقبال مردم بآن حكايتهاست كه از انبياى سلف در خلال بعض سورهها هست و چه روزها رنج برد تا خاطرها را بداستان شاهان ذوى العز و الاقتدار و افسانه هنرنمائى رستم در جنگ اسفنديار، جلب كند اما نشد و قرآن كريم همين كوشش او را كه تذكار قرآن