ميدان دانند انتقادى تند بر كتاب تاج بيادگار مانده است و هم گويند ابو العلا، بصدد معارضه، رسالهاى بنام الفصول و الغايات فى مجاراة السور و الايات پرداخته بود كه اين عبارات از آن بجاى مانده است: اقسم بخالق الخيل، و الريح الها به بليل بين الشرط و مطالع سهيل، ان الكافر لطويل الويل و ان العمر لمكفوف الذيل تا آخر. شيوه اينسخنان چنان است كه در انتساب آن بمردى چون معرى محتاط بايد بود كه از كلمات ديگر او كمال بلاغت نمايان است و باور نتوان كرد كسى چون ابو العلا با آن مقام سخندانى، با سجعى چنين خنك بمعارضه قرآن برخيزد، مؤيد پندار من اينست كه ناقلان در دنباله نقل اين عبارات منتسب بمعرى گويند از او پرسيدند چرا اين كلمات خشن و ناهنجار است و لطف و صفاى قرآن ندارد، گفت: «بگذاريد قرنى چند بگذرد و قرائت در معبدها، سخنان مرا صيقل دهد، آنگاه خواهيد ديد» مرا يقين است كه اين سخن از معرى نيست، زيرا كسى چون وى كه در باريك بينى نادره زمان خويش بود و رساله الغفران وى در ظرافت تعبير و دقت معنى و قدرت بيان از شاهكارهاى بنام است، بهتر از همه ميدانست كه قدرت سخن در سخن است نه در آن پندارها كه مردم در باره آن ميكنند! ابو الطيب متنبى، پيمبر صحراى سماوه كه روزى چند گروهى از طايفه بنى كلب و ديگران را فريفته خويش كرده هم از آن كسانست كه گويند هوس خام معارضه با قرآن بدل داشت و بنقل معرى اينسخنان از معارضات اوست و النجم السيار و الفلك الدوار، و الليل و النهار، ان الكافر لفى اخطار، امض على سننك واقف اثر من قبلك من المرسلين و اين بيشتر بسجع كاهنان مينمايد كه از شيوه قرآن جدا است، كه آن سياقت و نظم عالى كه قرآن را هست از قماشى ديگر است و منشى اين كلمات سجع مانند، حتى تقليد شيوه قرآن نتوانسته است كرد. گفتگوى معارضان قرآن را كه تفصيل آن در همه جا هست باختصار آوردم تا معلوم شود كه نظريه «صرف همم» چگونه از حقيقت دور است زيرا اين كوششها كه بسيار كسان بتصور خام خويش براى معارضه با قرآن كردهاند دليلى روشن است كه همتها و خاطرها از معارضه منصرف نبوده، سهل است در اينراه رنجها برده، اما بمقصد نرسيدهاند و دليل اعجاز قرآن همين است كه تقليد كردن شيوه آن ناممكن است. بالطبع اكنون اينسخن پيش ميآيد كه جهت اين اعجاز چيست و چه راز عجيبى در اين آيههاى مركب از كلمات عرب هست كه در طول قرون از اينهمه مردم سخندان صاحب حميت، يكى نتوانسته عبارتى بسياق ده كلمه آن انشا كند. أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً نساء 82 در همين سالهاى نزديك، جماعتى از فرنگان كوهپيما براى اوج گرفتن بقله آسمانسر اورست كه قرنهاست در اعلاى جبال هيماليا، حقارت فرزندان مورچه وش آدم را ريشخند ميكند، رهسپار شدند و گوئى با تحمل رنجهاى توانفرسا، پس از هفتهها كشاكش، با طوفانهاى سخت همت شكن و عبور از ديوارهاى يخى هول انگيز، از فراز پرتگاههاى هراس آورى كه اعمال تاريك آن در امتداد خط بصر از ديده شدن فرارى بود، يكى از آنها باوج قله رسيد، كوه پيمايان فرنگى هنگام بازگشت از سفر پر مهابت خويش از حادثات اين سفر قهرمانى براى تسخير عظيمترين كوهستانهاى جهان چند عكس همراه داشتند و يك مشت كلمات نيز براى تعبير آن هولها و اضطرابها كه در هر قدم با آن رو برو شده بودند بزبان ميراندند، من نميدانم اين كلمات بيجان و آن عكسهاى خاموش تا چه حد مىتوانست آنچه را رهسپران آن معابر صعب العبور، در كشاكش برف و طوفان ديده و احساس كرده بودند تكرار كند و تازه آن كوهنوردان صاحب همم، در دل درههاى عميق، در اوج گردنههاى سخت كه حقا چون مورچهها بر دل سنگها ميلغزيدهاند، خودشان عظمت و جلال هيماليا را تا چه حد ادراك كردهاند كه با ما توانند گفت. نميدانم اين تمثل، تا چه حد ميتواند فاصله عظيم حالت اعجاز آميز قرآن كريم را با آنچه محققان جديد و