براى نفوذ معنى هموار ميكند و در تشخيص اين حالتها كه راهنماى بىبدل، ذوق سليم است بگفتگو از خواص حروف و رمز تركيب آن ميرسند كه ما را مجال غور در آن نيست آنگاه نوبت معنى ميرسد و اين تعبير را تصحيح بايد كرد كه خصايص لفظ و معنى را از هم جدا كردن آسان نيست و اصلا نشد نيست، چون تصوير در آئينه ديدن كه طبعا مستلزم آئينه ديدن است كه تصوير و آينه چنان بهم آميخته كه گوئى يكى است و ديدن يكى بىديگرى ميسر نيست، معنى هر كلمه حالتها و نسبتها و دنبالهها و ريشهها و شاخهها دارد كه با رعايت آن سايه روشنها كه از همانندى و مجاز گوئى و استعاره پديد ميشود، گاه كلمه را يك گروه معانى هست كه هر يك را مقامى جداست و نيز معنى را به حالتهاى مختلف، يك گروه لفظ هست كه هر يك نماينده دقيق حالتى خاص است و فقط در نظر گذران مىتوان در عرصه بيان كلمات مشترك و مترادف ديد. از اينجاست كه تركيب كلمات و اداى معانى با رعايت مقتضيات و مقامات برى از ايجاز مخل و اطناب ممل، حقا صنعتى بزرگ مىشود. براى بسيار كسان كه پندارند، نظم و رديف كلمات مطابق آن اصول كه صنعت بيان را هست، از هر مدعى بىپروائى ساخته است اين سخن شگفتآور است. اما در خلقت خدا بسيارى چيزهاى شگفت انگيز هست و اينهم يكى از آنهاست كه اين كلمات بيجان بظاهر مطيع، مثل همه موجودات ديگر تابع نظم و انضباطى خاصند كه فقط در سايه آن استعدادهاى نهانشان عيان ميشود. چون سنگهاى گونهگون كه ريزهساز هنرمند اگر خوب رديفشان كرد، آيت جمالى بىبدل ميشوند و اگر مدعى در همشان ريخت، نمونه فساد و تشويش شيطانى را در خلقت خداى نشان ميدهند. دريغ است اگر كسان باشند كه اين نكته را ندانند و گمان برند كه اين كلمات و معانى كه به حق چون در درختهاى باغ ريشه و شاخه و طبقه و حيات و تكامل دارند و بابداع ضمير انسانى در قالبهاى مختلف، جلوهگر ميشوند از سنگ و آجر بنا كمترند و ميتوان بدون هندسه خاص روى همشان چيد و از تركيب آن بنائى محكم و قابل بقا داشت. در تاريخ سخنان موزون، خواندهايم كه شاعرى با كلمات آهنگدار خويش چنان خاطره ديار را در امير سامانى برانگيخت كه بىكفش بر اسب جست و راهى شد و هيجان و شتابش تا مقصد فرو ننشست، اين يك نمونه از رعايت هندسه كلمات است كه حقا از اعجب صناعات است كه به كمك اين صنعت، خاطر انسانها را برانگيزند و جماعتها را سوى هدفهاى بلند كشانند. مگر صلاى دهقان زاده هنرور كم اقبال طوس را نشنيدهايد كه چون گوهر خويش را خريدارى نديد هنر خويش را بآستان قرون عرضه كرد و از فرط قوت، اعصار را در نورديده و همچنان زنده است كه پى افكند از نظم كاخى بلند. دهقان زاده والا مقام طوس، مهندس كلمات بود و با ابداع ضمير پر مايه خويش، آن كلمات را كه در طوس ابزار تفاهم بازاريان بود، چنان خوب بهم پيوست كه استخوان امير و وزير، بخاك آميخته و شوكتشان فسانه شده اما بناى بلند صنعتگر طوس، هنوز و قرنها پس از هنوز. از باد و باران حوادث نيابد گزند. براى اينكه قضيهاى از هندسه خاص كلمات را بدست داده باشم و يقين كنيد هر كلمه را بىرعايت مناسبات، بدلخواه گوينده، در هر جا از صدر و ذيل سخن نميتوان نشاند، اين نكته را خاطر نشان ميكنم كه در شرح مطول سعد الدين تفتازانى كه هنوز هم در حوزههاى علوم قديم تدريس ميشود، در گفتگوى تقدم و تاخر اجزاى كلام در تفاوت اين دو جمله كه انا ما قلت و ما انا قلت، يعنى من نگفتم و نه من گفتم كه كلمات هر دو يكى است و فقط در يكى بر خلاف ديگرى حرف نفى از ضمير شخص جلو افتاده است، بحثى بسيار دقيق و شيرين هست كه بتقريب از دو هزار كلمه يعنى پنج صفحه، از همين صفحات كه خاطرتان بقرائت آن مشغول است، كمتر نيست، البته بياد داريد كه اينكتاب در روزگارى از نهانخانه خاطر مؤلف بنور وجود آمده كه هنوز غول عظيم گوتامبرك كه هر ياوهاى را بهزارها نسخه تكثير تواند كرد از مادر اختراع نزاده بود و مؤلفان ناچار بودند براى سهولت ثبت و ضبط كتاب خويش، معانى بسيار را در كلمات اندك جا دهند. بدنبال اين گفتگو كه باختصار آن كوشيدم توانم گفت كه اعجاز قرآن كريم از يك جهت در تركيب حيرت انگيز بيانى و تلفيق دقيق معانى و تطبيق آن با حالات گونه