گون نفسانى است كه حقا نمونه گفتار خداست. دريغا كه مجال سخن تنگ است و گفتنى بسيار، اين آيات بينات كه جمعا بنام قرآن ناميده ميشود از لحاظ تركيب و روانى كلمات و قوت بيان و رعايت دقايق فصاحت و نكات بلاغت مقام سخن را بآن جا برده كه فقط كهكشانها توانند رسيد، در سراسر قرآن كه بيش از 78000 كلمه است، يك كلمه سست و ناباب كه بكلمه ديگر مبدلش توان كرد و كلام از سياقت و قوت خويش بيفتد نيست، آن كسان از عربان كه در طى قرون، پندار خام معارضه قرآن را بخاطر راه دادهاند، در مقابل اين جمله كوتاه قرآنى كه گويد و لكم فى القصاص حياة، عبارتى پرداختهاند كه القتل انفى للقتل و به پندار خويش آن معنى را كه در و لكم فى القصاص هست، در آن ريختهاند اما محققان نقد بيان در عبارت اول از لطايف كلام بيست و چند نكته دقيق شمردهاند كه يكى در القتل انفى للقتل نيست، يكى از وجوه اعجاز قرآن همين است و در اين درياى زخار هر چه هست از اينقبيل گوهرهاى گرانبها است كه طبع آدميان از ابداع نظير آن ناتوان است. از دقايق بلاغت و حقايق فصاحت اعجاز آميز قرآن كه بدون انس كافى با زبان عرب درك آن محال است مىگذرم، همين تركيب كلمات بدون توجه بمعانى، اعجازى ديگر است كه كلمات قرآن چنان خوب بهم پيوسته كه استماع آن از لحاظ همآهنگى و روانى گوئى نغمه فرشتگان است و جان را بشور ميآورد و اين وجد و طرب كه مستمعان قرآن از صوت آن ميابند، نتيجه همين تركيب عجيب است. شما اگر با زبان عرب انس نداريد، براى امتحان چند آيه قرآن را از هر كجا خواستيد انتخاب كنيد و چند بار بدقت بخوانيد تا اين اعجاز تركيب كلمات را كه خاص قرآنست ادراك كنيد. و اى عجب كه اين كتاب مفصل در طى بيست و سه سال از چهل سالگى تا شصت و سه سالگى، در حوادث مختلف در عسرت مكه و قدرت مدينه، در سفر و حضر، در جنگ و صلح و حالات مختلفى كه معنويات انسانها را واژگون و طبعا گفتارشان را دگرگون ميكند، بتفاريق نازل شده اما در همه جا اسلوب كلام يكى است، سياق و نظم سخن تغيير ناپذير است و اين دليل ديگر است كه قرآن كلام خداى يكتاست كه تغيير در ذات او نيست كه اگر از جانب خدا نبود طبعا از اين تغيير حالات، اختلافات بسيار در آن رخ ميداد. و نكته ديگر از واردات خاطر، بتأييد اين قضيه كه قرآن بىگفتگو كلام خداى رحمان است، اين است كه كلمات و گفتههاى مقطع و خطبههاى مفصل و احاديث منقول از پيغمبر خاتم كه همگى حكايت از سياق خاص عبارات وى ميكند، در متون حديث و ادب فراوان است حقا سخنان مأثور پيغمبر خاتم در اوج فصاحت است و سياق خاص آن چنانست كه بحق، اين كلمات تامات را از هر كلام ديگرى ممتاز ميسازد. جاحظ كه باستحقاق پادشاه نثر عرب لقب گرفته و پس از عصر اول هيچكس بشيرينى و قوت او معانى در قالب كلمات و كلمات را در قالب عبارات نياورده و طبعا شهادت وى در اين زمينه سندى انكار ناپذير است ضمن گفتگو از زيبائى اسلوب و قوت سياق و فصاحت بيان محمدى چنين گويد: «سخنى است كه شماره حروفش اندك و شماره معانيش بسيار، از تصنع برى و از تكلف بركنار است، آنجا كه تفصيل مفصل و آنجا كه اختصار شايد مختصر است، از كلمات نامأنوس و فرارى و از سخنان مبتذل و بازارى مبراست. كلماتش با حكمت همدوش و با عصمت هم آغوش و با تأييد قرين و با توفيق همنشين بود. اين گفتار را خداوند با محبت و قبول توأم ساخته بود، مهابت و حلاوت و افهام و اختصار را با هم داشت، از تكرار سخن بىنياز بود و شنونده را بدينكار نياز نميافتد، با وجود اين هيچوقت كلمهاى از سخنش نميافتاد و خطائى بر او رخ نميداد، و دليلش سستى نميگرفت و هيچكس بر او فائق نميشد و سخندانى او را مجاب نميكرد سخنان مفصل را با كلمه مختصر رد ميكرد براى اسكات حريف در حدود معلومات او سخن ميگفت، جز سخن راست دليلى نميآورد و غلبه را جز بوسيله حقيقت نميخواست و سخنان فريبنده و خدعه آميز نميگفت، عيبجوئى نميكرد و گوشه نميزد و در سخن نه كند بود و نه تند، گفتارش نه طولانى بود و نه مبهم، مردم سخنى سودمندتر و شيواتر و رساتر و مؤثرتر و روانتر و فصيحتر و واضحتر از سخن وى