responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پاينده، ابوالقاسم    جلد : 0  صفحه : 34


مبدل كنيم، آن دو كلمه بخشنده و مهربان نيست، كه بخشنده، اگر منظور بخشش معنوى است ترجمه غفار است و اگر منظور بخشش مادى است ترجمه معطى است، و مهربان نيز براى تعبير از كلمه رءوف و شفيق شايسته‌تر است، پس در قبال رحمان و رحيم فقط رحمت پيشه و رحمت شعار ميتوان گفت كه آنهم تبديلى نامرغوب است كه يك كلمه عربى را بدو عربى يا يك عربى و يك فارسى مبدل كردن و مفرد زيباى مفهومى را به مركب نامانوسى برگردانيدن از حسن ذوق بدور است، باقتضاى اين ملاحظات، من در ترجمه‌بسم اللّه در آغاز سوره‌ها رحمان و رحيم را كه گمان دارم، از لحاظ زيبائى و آهنگ و مفهوم بودن از هر دو كلمه ديگر كه بجاى آن توان گذشت شايسته‌تر است، عينا بجا گذاشتم تا شما چه انديشيد.
در آيه 258 سوره بقره در حكايت آن پيغمبر قديم كه بر دهكده‌اى گذر كرد، در ترجمه «و هى خاوية على عروشها» تشويشى داشتم كه اكثر مفسران خاويه را بمعنى ساقطه گرفته و عبارت را چنين توضيح كرده‌اند كه دهكده بر طاقها افتاده بود، يعنى طاقها افتاده و ديوارها بر آن، يعنى خراب اندر خراب بود، و اين توضيح تقريبا جمعى در خاطر من خلجانى ناموافق داشت، زيرا گفتگو نيست كه ضمير مؤنث مربوط بدهكده است و طبق اين توضيح بطور مجاز ضمير دهكده بديوارهاى دهكده باز ميگردد و به پندار من مجازى چنين با فصاحت و سياق قرآن سازگار نيست كه مجازى بعيد است بعلاوه در مقدمه آيه كه «مرت على قرية» آمده، اگر قريه چنان خراب بود كه طاق‌ها افتاده و ديوارها بر آن، دهكده ناميدنش مجارى ديگر است و صفت خراب براى آن آوردن اولى مينمود كه باجماع اهل نظر در قرآن شريف ترك اولاى بيانى نيست و هر چه هست چنانست كه ميبايد بود و پندار من در نتيجه تأمل، يا قراين ديگر چنان قوت گرفت كه چشم پوشيدن از آن مشكل مينمود اما چون دليلى از مصرحات ائمه سلف بدست نبود تبعيت از آن را طبق آن التزام كه از اول داشتم مناسب نديدم، اتفاقا در آن كتاب بسيار پر قيمت تلخيص البيان علامه شريف رضى كه در همين نزديكى‌ها بهمت رادمردى منتشر شده در صفحه 56 در توضيح مجازات سوره هود تأئيد پندار خويش را يافتم كه گويد: «و العروش الابنيه‌اى خالية من اهلها على ما فيها من بواقى ابنيتها» و اين رأى صريح كه از شريف رضى قطب شيعه اماميه مقتداى تفسير و لغت و ادب بدست آمد مرا بترجمه آيه بوضعى كه آنرا با سياق زبان و فصاحت بيان قرآن مناسبتر ميديدم جرئت داد و چنان كردم.
و هم در آيه 49 سوره اعراف در ترجمه حتى يلج الجمل فى سم الخياط كه همه مترجمان و اكثر مفسران برعايت نظر بدوى جمل را شتر گرفته و بعضى از آنها بهمين قرينه شأن نزول آيه را بر مبارزان جمل انطباق داده‌اند! مرا از فوايد شفاهى شيخ علامه يزدى رحمه اللّه كه بحرى بى‌كنار بود و من همه مطول تفتازانى را از او درس گرفته‌ام اين نكته بياد بود كه جمل كلمه مشترك است و هميشه شتر نيست و بمعنى تنه بزرگ نخل و طناب ضخيم بادبان كشتى نيز هست و پس از تصفحى كه از بيم خطا در نقل و سماع كردم صحت اين نظر محقق گشت و بى‌گفتگو است كه در كلمات مشترك، ترجيح يك معنى بر معانى ديگر محتاج قرينه روشن است، در اينجا گويا قرينه روشن كه شباهت نخ سوزن با طناب كشتى از لحاظ صفات مشترك است كفه اين معنى را سنگين‌تر ميكند، اتفاقا اين معنى از لحاظ بلاغت نيز دقيقتر است زيرا آيه شريف در مقام تمثل است بر اينمعنى كه درهاى آسمان بر مكذبان و متكبران گشوده نميشود و آنرا بعبور طناب كشتى با آن ضخامت، از سوراخ سوزن معلق ميكند و اين تعليق با وجود شباهتى كه ميان طناب و نخ و سوزن هست قويتر و دلپذيرتر است كه عبور شتر از سوراخ سوزن محال هست اما تعبيرى دلپذير نيست و اگر گذر شتر از سوراخ سوزن در امثال فارسى و عربى آمده، قطعا مايه‌اى جز همين ترجمه يا تفسير مسامحه‌آميز ندارد.
هميشه كار چنين آسان نبود، در بعضى موارد، در نتيجه اختلاف مفسران در توضيح يك آيه كه نتيجه اختلاف در تركيب نحوى آن بود حيرتى رخ ميداد كه رهائى از آن دشوار بود، فى المثل در آيه 8 سوره آل عمران در اعراب «و الراسخون» خلافى هست گروهى و او را عاطفه پندارند و «الراسخون» را بوسيله آن به «اللّه» عطف كنند كه معنى‌

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پاينده، ابوالقاسم    جلد : 0  صفحه : 34
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست