آن براى روميان وحشت انگيز بود. در همانسال ابرهه نايب السلطنه حبشى يمن، تصميم گرفت باراده امپراطور روم شرقى تسليم شود و با سپاه خويش سوى جنوب عربستان حركت كرد، محتملا به اين منظور كه راه تجارتى مكه را طى كند آنگاه از معبر طبيعى وادى الرمه بمتصرفات بابلى ايران برسد. چون حبشه كشتى نداشت نميتوانست بوسيله كشتىرانى در خليج فارس، در ناحيه شط العرب نيرو پياده كند و تنها راه وى راه زمين بود.» اين گفتار پروكوپ، يا پروكوپيوس، بنقل خاور شناس فرانسوى است كه محتاج بحث و دقت است، و من همينقدر دانم كه روى نقشههاى قديم عربستان دره كم عمقى را كه بنام وادى الرمه معروف است و از حدود خيبر آغاز ميشود و در ناحيه جنوب نزديك مرزهاى عراق پايان مىپذيرد، ديدهام، جغرافى نويسان قديم از اين وادى ياد كرده و گفتهاند كه در بعض فصول سال در اين وادى آب و علف كافى براى چراى شتران و آسايش كاروانها يافت ميشده است. بعد، كلمان هوار اضافه ميكند كه: «مورخان يونان ميگويند ابرهه بزحمت حركت آغاز كرده بود كه ناگهان عقب نشينى كرد ممكن است يك مرض وبائى قشون او را تار و مار كرده و ابرهه را بعقب نشينى وادار كرده است.» به پندار من ميان آيههاى قرآن و گفته پروكوپيوس و نقل مورخان يونان تناقض نيست و بلكه ريشه تاريخى قضيه، تشكيل آنگروه از خاورشناسان را كه با خشونت ميپرسند براى خراب كردن كعبه در شهر بلا دفاع مكه حركت دادن نيروى عظيم حبشى لازم نبود و به پندار خويش از اين استبعاد براى تضعيف حكايت قرآن استفاده ميكنند، نقش بر آب ميكند. قشون ابرهه كه در آن روزگار قشون بزرگى بود براى خراب كردن كعبه و ترويج كعبه صنعا، چنانكه افسانه بافان ميگويند، نيامده بلكه هدفى تهور آميز داشته و ميخواسته از قلب جزيرة العرب گذشته در يك فصل از جنگهاى هفتصد ساله ايران و روم شركت كند و قرآن نيز، عصاره واقعه را كه تجهيز قشونى بنام فيل است و ناتمام ماندن هدف آن، و تار و مار شدن افراد آن، بوسيله پرندگان گروه گروه، كه سنگهاى گلى بر آنها افكندهاند نقل ميكند و صدق اللّه العظيم. در قصه ذو القرنين [سوره كهف] كه موضوع طعنه خاور شناسان است رساله پر قيمت ابو الكلام آزاده محقق هندى با اسلوبى شيرين كه نمونه دقت در بحث و تحقيق است نشان ميدهد كه ذو القرنين چنانكه افسانه سازان پنداشتهاند، اسكندر مقدونى نيست، و بلكه ذو القرنين، بانى سد در تنگه در بند، براى جلوگيرى از قوم يأجوج و مأجوج، همان كورش پادشاه بزرگ ايران است و با اين ترتيب همه اشكالات تاريخى يهوديان كه بر آيههاى قرآن در باره ذو القرنين ميكنند، خود بخود حل ميشود. در قرآن كريم بسيار آيههاست كه در طول قرون منبع الهام اهل تحقيق بوده است فى المثل آيه 88 سوره نمل كه گويد وترى الجبال تحسبها جامده تا آخر صدر المتالهين شيرازى، در بحث حركت جوهرى كه طرح و توضيح آن ابداع نبوغ اوست اين آيه را ملهم نظر خويش ميگيرد، قضيه حركت جوهرى اجمالا چنين است كه ائمه فلسفه يونان كه فلسفه متداول مشرق زمين توضيح و بسط افكار ايشان است و فيلسوفان شرقى در حقيقت مترجمان و شارحان نظريات آنان بودهاند و بندرت چيزى از خويشتن بر آن افزودهاند، چنين پنداشتهاند كه در جهان ما عرض، متحرك و ساير است و جوهر كه اعم از ماده است ثابت و مستقر است در حقيقت مايه ثبات جهان از جوهر است و مايه تغيير دائم از عرض، فيلسوف شيرازى در اين نظريه بديع خويش استقرار جوهر را نيز واهى ميشمارد و بحركت و جهش مستمر كاينات، حتى جوهر ظاهرا مستقر نظر ميدهد من نمىدانم اين نظر كه از الهامات قرآن و ابداعات فيلسوف شيرازى است با نظريات جديد كه جهانرا چون شعله لرزان سراسر جنبش و جهش ميبيند تا چه حد انطباق دارد اما دانستن اين نكته شيرين است كه قرنها پيش از آنكه معادلات رياضى در دل ذرات ناپيدا نفوذ كند و اين جهش مخفى كاينات را فاش كند، يكى از فرزندان مشرق بالهام قرآن در رؤياهاى فلسفى خويش از اين شور و جنبش دائم سكون ناپذير سخن گفته است و به پندار من همين كلمه جهان كه گوئى از مايه جهش است شايد نشان اين باشد كه بسيارى چيزها در جهان تازه نما هست اما تازه نيست. و يكى از صاحب نظران، در كتاب هيئت و اسلام، همين