بدست آورديم، بماند، اما دريغ كه فارسى ذيل سطور قرآن گويا و زباندار نبود و من بنده و چند مكتبى ديگر بناچار فهم قاصر خويش را بملامت گرفتيم كه از فهم فارسى ناتوان است، عجب بود كه وقتى شيخ استاد بحال وجد بود و با بيان روشن خويش يك يا چند آيه را ترجمه ميكرد فهم ما از قصور خويش منصرف ميشد و تقرير فارسى شيخ را آسان درك ميكرديم. در همان اوان، كار آن قحطى هول انگيز كه از تبعات جنگ بود بالا گرفت و نان بقيمت جان شد و بندگان خدا از رنج و سختى چون برگهاى خزان زده بخاك هميريختند و شيخ از ضعف خويش و محنت كسان، چنان شد كه اشتر طبعش بخفت و ما از فيض ترجمه گاه بگاه يك يا چند آيه محروم شديم و چند جزو آخر قرآن را چنانكه طوطى تلقين آينهدار را تكرار مىكند هميخوانديم تا بآخر رسانديم. اما همين ادراك قاصر ما، اين نكته را فهم ميكرد كه كلمات مرموز قرآن با آهنگ و تركيب خاص خود، رشتههاى جانمان را ميلرزاند و از تكرار آن جذبهاى را كه يافتنى است و گفتنى نيست احساس ميكنيم، اما كلمات مترجم فارسى نيز چون كلمات عربى مبهم بود با اين تفاوت كه لطف و شور كلمات عربى را نداشت، يخ زده و بيجان بگوش ميخورد و اين نيز رمزى ديگر بود كه شيخ ما با آن سماحت كه داشت هيچوقت در باره آن توضيحى نداد. از حاصل تجربه اين سالها آرزوئى در جان من ريشه دواند و بمرور زمان ريشهدارتر شد كه بايد كليد فهم اين كتاب شگفت را كه كلمات مرموزش چنين وجدى بانسان ميدهد بدست آورد، اين فكر ثابت كه از پندار بيدارى گذشته به روياى شبانه كشيد و آن سالهاى دراز عمر كه زيت فكرت بچراغ محنت هميسوخت و روز و شب در كار تعليم زبان قرآن گذشت و بعد رشته دراز شد و چون استسقا زده بر چشمه نمك، آبم عطش افزود، و سالها بدنبال سرابهاى متفلسفان كه جز حيرت اندر حيرت نبود، سپرى شد، دنبالههاى اين فكر ثابت بود و اين شعلههاى فروزان كه از نور الهى در اين كلمات جاويدان جا گرفته و در طى قرون چون خورشيد بر جهان گرمى و نور پاشيده، مرا نيز پروانه خويش كرد و چنان پر آرزوها بسوخت كه جز آن آرزوئى نماند. پس از تكاپوى دراز چون بگلستان آرزو رسيدم و نقاب ابهام از چهره معانى محبوب آسمانى برافتاد و جمال مطلوب رخ نمود، آرزوئى ديگر همدم من شد و اين تصور در آئينه خاطر جلوهگر آمد كه دستى برآرم و اين كلمات القا شده از عالم غيب را كه ميثاق بزرگ، ميان آفريدگار و آفريدگان است، ترجمانى كنم تا آنها كه چون من اين شور در جان دارند و توفيق آموختن زبان قرآن ندارند، در همانحال كه از قرائت آيات كريم تمتع ميبرند و جان خويش را بكمك اين زلال صافى از كدورتها پاك ميكنند، چيزى از معانى بلند و بعيد المنال آنرا چون ميوههاى بهشتى كه آسان توان چيد، در دسترس فهم خويش داشته باشند كه بىگفتگو فهم شمهاى از معانى قرآن، روغنى پاك است كه آتش شوق تلاوت آنرا تيزتر ميكند، اين مجموعه كه قرآن شريف و ترجمه فارسى آنرا رو برو دارد و اكنون بدست شماست نتيجه آرزوئيست كه نزديك سى سال تمام رؤياى شبانروزى من بوده و اكنون بتوفيق الهى، از نهانگاه امل به جلوهگاه عمل ميرسد و خدا را سپاس! هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ جمعه، 2 قرآن كريم، كارنامه نهضت عظيم اسلام است كه بارقهاى از عالم غيب بود و نخست در دره مكه درخشيد و شبه جزيره عربستان را روشن كرد و در مدتى كمتر از يك قرن، قسمت اعظم معموره آن زمان را تحت نفوذ گرفت و اكنون نيز بيشتر از يك چهارم نفوس انسانى كه زندگى خاكى خويش را بر اين كوى سرگردان ميگذرانند