بوسيله اين ميثاق مقدس آسمانى، بخالق خويش پيوند دارند. بىگفتگو، فهم قرآن، بىآشنائى بسير نهضت اسلام و سيرت پيغمبر خاتم، ميسر نيست و ادراك سير نهضت و سيرت پيغمبر، بىهدايت قرآن محال است، قرآن روح اسلام است و اين تعبير محتاج تصحيح است كه اسلام و قرآن از هم جدا نيست، اسلام قرآن است و قرآن اسلام، بهمين سبب براى گفتگو از وحى و كتابت و ضبط قرآن كه بىشك از بيشتر حادثهها كه در تاريخ معنوى انسان توان خواند شورانگيزتر است، بناچار بايد سرگذشت اين نهضت عظيم را كه باتفاق مورخان در تاريخ جهان حوادثى بعظمت آن بسيار كم است، بسرعت از نظر گذراند: محمد ص پسر عبد اللّه از خاندان هاشم از طايفه قريش بود، پيش از تولد يتيم شد و در آن دوران كه كودك نازكدل بيش از همه بموهبت محبت احتياج دارد، غم مرگ مادر، روح او را فشرد، چند سال در خانه پدر بزرگ خويش، عبد المطلب بسر برد و چون او نيز مانند همه موجودات فانى، بمرد، بخانه ابو طالب رفت، تا بيست و پنج سالگى قسمتى از عمر او بچوپانى گذشت، يكبار يا دوبار نيز همراه عم خود بسوريه كنونى، يعنى شام كه مستعمره روم شرقى و بارانداز كاروانهاى شرق نزديك و دور بود، سفر كرد پس از بيست سالگى بار ديگر با جيرى زنى مالدار بشام رفت و در بازگشت باراده تقدير و تدبير ابو طالب و نداى قلب كه طلب از سوى آن زن بود، خانه و سامان يافت و از غم معاش و كد يمين بياسود، از اين ازدواج پسرى آمد بنام قاسم و اين كنيه ابو القاسم كه معروفترين كنيه ختم پيغمبران است از همين جاست. قاسم در كودكى بمرد و اين جوان شريف نيك سيرت اصيل بلند همت كه در مكه و اطراف عنوان محمد امين داشت، آن سوزش الم انگيز را كه مرگ فرزند، در جان پدر پديد ميآورد با همه تلخيهاى آن احساس كرد. مكه بتخانه اعراب، ايستگاه كاروانهاى جنوب و شمال، دره محصورى كه چاه آبى داشت و در آن صحراهاى وسيع و بىحفاظ، مكانى امن و قابل دفاع بود و بمرور زمان حرمت آن چنان در خاطرها نفوذ كرده بود كه با آن شدت حميت عرب، خونى و خونخواه چون بآن جا ميرسيدند، بىتعرض و تجاوز در كنار هم ميزيستند و مثل چراى مشترك گرگ و ميش را بعمل نشان ميدادند، شهرى چنين در آن غوغاى تفرقه قبايل و كينه جوئيهاى دائم كه گاهى ريشه آن در ظلمات زمان گم ميشد اما دنباله آنرا ميكشيدند، حقا بهشت فراغت و امان بود. طوايف قرشى، فرزندان قصى، ساكنان مكه كه تدبيرشان در استقرار و نگهبانى اين وضع بىاثر نبود، بهشت خويش را بواسطه افراط در سود جوئى و رباخوارى و خودپسندى و تمايلات نژادى و بتپرستى و بىانصافى و ستمگرى و تعظيم بيحد طلا، جهنم مردم ناتوان كرده بودند. تجارت پيشكان قرشى رموز ماليابى و بهره گرفتن از دسترنج بندگان خدا را با وسائل بظاهر انسانى و به حقيقت شيطانى خوب ميدانستند و با شمهاى از آن تدبيرها كه از ابناى بشر هر كه هواى خويش را خداى خويش مىداند و مال را برتر و بهتر از همه چيز ميشمارد، بكار بستن تواند، در بتخانه مكه نظمى حيرت انگيز پديد آورده بودند كه هدف آن كسب سود بيشتر با كوشش كمتر بود و در اين راه توفيقى يافته بودند، زائر عرب كه به تفقد بتان و طواف خانه مكعب شكل بمكه ميشد توشه همراه نميبايدش داشت و جامه دوخته بيرون حرم نميبايدش پوشيد، اينهمه از مكه ميبايد خريد كه بازار مكيان رونق گيرد و اگر زائرى هنگام طواف جامه خويش ميپوشيد پس از آن بايدش از خود دور كند البته زائران فقير از رفادت متوليان كعبه بهرهور ميشدند و چيزى از آن منافع بيحساب كه در سايه بتان بدست ميآمد در اينراه صرف ميشد، اما آن منفعتها را غنيمت خويش مىپنداشتند و اگر چيزى از آن با طعام زائر فقير خرج ميكردند، صلاى كرم ميدادند و چه خطابههاى غرا و قصيدههاى شيوا، بتشهير جود عميم خويش انشاء ميكردند و در بازارها كه براى تجارت و تفاخر بپا ميشد، انشاد ميكردند.