نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 229
گفت: «واى بر من، چگونه من كه پير زنى هستم و شوهرم نيز پير شده است مىتوانم فرزندى داشته باشم، به راستى چيز عجيبى است.» (72) گفتند: «آيا از كار خدا تعجب مىكنى؟ رحمت و بركات خدا مشمول خانواده شماست زيرا او ستودهاى بزرگوار است. (73) چون وحشت از ابراهيم برطرف شد و بشارت به او رسيد درباره قوم لوط با ما به بحث پرداخت (74) كه ابراهيم بردبار و نرم دل و انابهگر بود.» (75) اى ابراهيم از اين گفتار بگذر كه فرمان پروردگارت صادر شده است و به طور مسلم عذاب بدون برگشت به آنان خواهد رسيد. (76) چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند از آمدنشان نگران شد و گفت اين روز بسيار سختى است. (77) قوم لوط كه از پيش زشتكاره بودند شتابان به سراغش آمدند. گفت: «اى قوم من! اينها دختران من هستند و براى شما پاكيزهترند، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا نكنيد، آيا در ميان شما مرد عاقلى وجود ندارد. (78) گفتند: مىدانى كه ما تمايلى به دختران تو نداريم و نيز مىدانى ما چه مىخواهيم.» (79) گفت: «كاش در برابر شما قدرتى داشتم و يا به تكيهگاه محكمى پناه مىبردم.» (80) گفتند: «اى لوط! ما رسولان پروردگار تو هستيم، آنها هرگز به تو دست نمىيابند. پاسى از شب گذشته با خانوادهات حركت كن، هيچ يك از شما روى نگرداند جز همسرت، زيرا آنچه به ديگران برسد به او هم خواهد رسيد. وعده عذاب آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟» (81)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 229