نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 237
زنى كه يوسف در خانهاش بود به هواى نفس او را به خود خواند و درها را بست و گفت: «در اختيار تو هستم.» گفت: «به خدا پناه مىبرم، او ولىنعمت من است و مرا منزلتى نيكو داده است.» ستمكاران رستگار نمىشوند. (23) آن زن آهنگ او كرد، اگر يوسف برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ وى مىكرد، اينچنين بدى و فحشا را از او دور كرديم زيرا او از بندگان مخلص ماست. (24) هر دو به طرف در شتافتند و پيراهن يوسف از پشت پاره شد، در اين هنگام شوهر زن را نزديك دريافتند. زن گفت: «كيفر كسى كه به خانواده تو نظر سوء داشته باشد جز زندان يا شكنجه دردناك چيست؟» (25) يوسف گفت: «او مرا به سوى خود خواند»، يكى از بستگان زن كه حاضر بود شهادت داد: اگر پيراهن او از جلو پاره شده باشد زن راست مىگويد و مرد دروغگوست. (26) و اگر پيراهن از پشت دريده باشد زن دروغ مىگويد و مرد راستگوست. (27) چون پيراهن را ديد كه از پشت پاره شده است، گفت: «اين از مكر شما زنانست كه مكر و حيله زنان بزرگ است. (28) اى يوسف از او درگذر و اى زن از گناه خود توبه كن كه تو خطا كردهاى.» (29) زنان شهر گفتند: «همسر عزيز براى كامجويى با غلام خودش مراوده داشت و عشق اين جوان در قلب او نفوذ كرده است، به راستى ما او را در گمراهى آشكار مىبينيم.» (30)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 237