نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 239
من از كيش نياكانم ابراهيم، اسحاق و يعقوب پيروى كردهام سزاوار نيست كه ما چيزى را شريك خدا قرار دهيم، اين از فضل خدا بر ما و بر همه مردم است ولى بيشتر مردم شكر نمىگزارند. (38) اى رفقاى زندان! آيا معبودهاى متعدد بهتر است يا خداوند يكتاى قهار؟ (39) غير از خدا معبودهايى كه مىپرستيد چيزى نيستند جز نامهايى كه خود و نياكانتان به آنها دادهايد، خداوند هيچ حجتى درباره آنها نازل نكرده است، حكم تنها از آن خداست، او فرمان داده است كه جز او را نپرستيد، اين است آيين استوار ولى بيشتر مردم نمىدانند. (40) اى رفقاى زندان! يكى از شما سرورش را شراب خواهد نوشانيد و ديگرى به دار آويخته مىشود و پرندگان از سر او خواهند خورد، ماجرايى كه درباره آن از من نظر خواستيد چنين مقدر شده است.» (41) (يوسف) به آن كس كه گمان رهايى داشت گفت: «مرا نزد سرورت ياد كن.» ولى شيطان يادآورى را از خاطر او برد و پس از آن چند سال در زندان باقى ماند (42) ملك گفت: «من در خواب هفت گاو فربه را ديدم كه هفت گاو لاغر آنها را مىخوردند و هفت خوشه را سبز و خوشههاى ديگر را خشك مىبينم، اى بزرگان اگر تعبير خواب مىدانيد درباره آن نظر دهيد.» (43)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 239