نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 242
گفت: «آيا من همان طور درباره او از شما مطمئن باشم كه نسبت به برادرش اطمينان داشتم؟ خدا بهترين حافظ و مهربانترين مهربانانست.» (64) هنگامى كه كالاى خود را گشودند و سرمايه خود را كه مسترد شده بود بازيافتند، گفتند: «اى پدر! ما ديگر چه مىخواهيم؟ اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانده شده است. ما براى خانواده خود آذوقه مىآوريم و برادرمان را حفظ مىكنيم و يك بار شتر زياده مىگيريم، اين پيمانه كمى است.» (65) گفت: «هرگز او را با شما نمىفرستم تا به نام خدا پيمان دهيد كه او را به من بازگردانيد، مگر از قدرت شما خارج باشد.» هنگامى كه تعهد و پيمان موثق به او دادند، گفت: «خداوند ناظر گفتار ماست.» (66) گفت: «پسران من! از يك در وارد نشويد بلكه از درهاى مختلف داخل شويد، من قادر به برگرداندن حادثهاى كه خدا براى شما مقدر كرده است نيستم، حكم تنها از آن خداست، بر او توكل كردم و متوكلان بايد بر او توكل كنند.» (67) چون به همان صورت كه پدرشان دستور داده بود داخل شدند، بر دور كردن حادثه مقدر شده از جانب خدا تأثير نداشت، اما اين حاجت درونى يعقوب بود كه آن را اجرا كردند، چون او علمى داشت كه ما به او آموخته بوديم ولى بيشتر مردم نمىدانند. (68) هنگامى كه بر يوسف وارد شدند برادرش را در كنار خود جاى داد و گفت: «من برادر تو هستم، از كردار آنها محزون نباش.» (69)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 242