نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 243
هنگامى كه بارهاى آنها را بست جام آبخورى را در ميان بار برادرش قرار داد سپس جارچى صدا زد: «اى كاروانيان شما دزديد.» (70) به طرف آنها رو كردند و گفتند: «چه چيز گم كردهايد؟» (71) گفتند: «آبخورى پادشاه را گم كردهايم و هر كس آن را بياورد يك بار شتر به ضمانت من جايزه دارد.» (72) گفتند: «به خدا سوگند مىدانيد كه ما در اين سرزمين نيامدهايم تا فساد كنيم و ما دزد نيستيم.» (73) گفتند: «اگر دروغ گفته باشيد كيفر دزد چيست؟» (74) گفتند: «در ميان بار هر كس پيدا شود خودش كيفر آن خواهد بود، ما اينگونه ستمگران را كيفر مىدهيم.» (75) آن گاه قبل از بررسى بار برادرش به بررسى بار ديگران پرداخت و سرانجام آن را از بار برادرش بيرون آورد. بدينگونه براى يوسف چارهانديشى كرديم، او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آيين ملك بگيرد مگر آن كه خدا بخواهد، ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مىبريم و بالاتر از هر دانايى، داناترى است. (76) گفتند: «اگر او مرتكب دزدى شده است برادرش نيز پيش از اين دزدى كرده بود. يوسف به روى خود نياورد و چيزى به آنها اظهار نكرد و گفت: «وضع شما بدتر است و خدا به آنچه مىگوييد آگاهتر است.» (77) گفتند: «اى عزيز او پدر پير فرتوتى دارد. يكى از ما را به جاى او نگهدار، مىبينيم كه نيكوكارى.» (78)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 243