6/ 77- 70 70. و گذار آنانى را كه فرا گرفتند كيش خويش را بازيى و ناپروايئ و فريفت ايشان را زندگانى نزديكتر و پند ده به اين كه هلاك كرده شود تنى به آنچه اندوخت، نيست مر آن را از فرود خداى دوستى و نه خواهشگرى و اگر برابر كند هر برابرى را، گرفته نشود از آن. اينان آنانى كه نيست كرده شدند به آنچه اندوختند، مر ايشان را آشاميدنى از آب گرم و عذابى دردناك به آنچه بودند كه نمىگرويدند. 71. بگوى! ا خوانيم از فرود خداى آنچه را كه نه سود دارد ما را و نه زيان دارد ما را و بازگردانده شويم بر پيهاى خويش پس گاهى كه راه نمود ما را [165] خداى همچو آن كه ببرد او را ديوان در زمين فرومانده، مرو را يارانى كه همىخوانند او را به راه راست كه آى ما را؟ بگوى: بدرستى كه راه خداى او راه و فرموده شديم تا گردن نهيم مر پروردگار جهانيان. 72. و كه به پاى داريد نماز را و ترسيد ازو، و او آنى كه به او گرد كرده شويد. 73. و او آنى كه آفريد آسمانها را و زمين به راست، و روزى كه گويد باش پس باشد، گفتار او راست و مرو را پادشاهى روزى كه در دميده شود در شپّور، داناى ناپيدا و پيدا و او درستكار آگاه. 74. و چون گفت ابراهيم مر پدر خويش آزر، ا فرا مىگيرى بتانى را خدايانى؟ بدرستى كه من مىبينم ترا و گروه ترا در گمراهى پيدا. 75. و همچنانت مىنماييم ابراهيم را پادشاهئ آسمانها را و زمين و تا باشد از بىگمانان. 76. پس چون در آمد برو شب، ديد ستاره را، گفت: اين پروردگار من، پس چون فرو شد، گفت: دوست ندارم فرو شوندگان را. 77. پس چون ديد ماه را بر آمده، گفت: اين پروردگار من، پس چون فرو رفت، گفت: اگر راه ننمايد مرا پروردگار من هراينه باشم از گروه گمراهان. [166]