7/ 127- 113 113. و آمد آمدند [201] جادويان فرعون را، گفتند: ا بدرستى كه هيچ هست ما را هراينه مزدى اگر باشيم ما به آيندگان؟ 114. گفت فرعون: آرى. و بدرستى كه شما نيز هراينه از نزديك كردگان باشيد. 115. گفتند جادوان: اى موسى! يا اين كه اندازى تو عصاى خويش را و يا كه باشيم ما اندازندگان. 116. گفت موسى: شما اندازيد پيش پس چون انداختند، جادويى كردند چشمهاى مردمان را و بترسانيدند ايشان را و آمدند آوردند به جادويى را بزرگ. 117. و پيغام كرديم به سوى موسى كه بينداز عكّازه خويش را بيفكندش پس ناگاه هميدون آن عكّازه فرو مىبرد آنچه دروغ همىساختند آن عصاها و رسنها كه ايشان بدان تزوير [1] همىكردند. 118. پس افتاد پيدا شد و پديد آمد راستى و حقى دين موسى و نيست تباه شد آنچه بودند كه همىكردند. 119. پس زير دست شدند آنجات و برگرديدند خواران. 120. و انداخته شد جادويان سجدهكنان چون بدانستند كه آن خدايى است. 121. گفتند: گرويديم به پروردگار جهانيان فرعون گفت مرا خواهيد بدين گفتند: نه. 122. بل پروردگار موسى و هارون اين هر دو برادران پسران عمران. 123. گفت فرعون جادوان را: ا گرويديد به او به خداى موسى پيش از آن كه دستورى دهم شما را؟ بدرستى كه اين هراينه سازشى و سگالشى است ساختيد آن را و سگاليديد آن را در اين شهر مصر تا كه بيرون كنيد از آن شهر مردمان باشندگان آن را پس زودا كه دانيد كه من چه كنم با شما. 124. هراينه ببرّم دستهاى شما را و پايهاى شما را از ناهموارى يعنى از شقى طرفى باز پس هراينه بر دار كنم شما را [202] همه گنان را. 125. گفتند آن جادويان فرعون را: بدرستى كه ما به سوى پروردگار ما خويش گردندگانيم. 126. و هيچ كينه همىنكشى عيب نكنى از ما مگر اين كه گرويديم به نشانهاى حجّتها پروردگار خويش چون كه آمد ما را آنگه با خداى شدند و گفتند: ربّنا، اى پروردگار ما! فرو ريز بر ما شكيبايى و سپرى كن بميران ما را گردن نهندگان فرمانبرداران. 127. و گفت گفتند آن مهينان از گروه فرعون: ا مىگذارى موسى را پسر عمران را و گروه او را تا كه تباهى كنند يعنى خادمان و بندگان ترا از تو باز كنند در اين زمين مصر و گذارد ترا و خدايگان ترا؟ گفت فرعون: زودا كه بكشيم به زارى پسران ايشان را چنانكه از پيش همىكشتيم و زنده گذاريم براى خدمت زنان دختران ايشان را و بدرستى كه ما زبر ايشان كامكارانيم شكنندگان كامهاييم. [1]. م: «تذوير»