7/ 150- 145 145. و نوشتيم براى او در آن تختهها ده لوح از نقره از هر چيزى پندى و پديد كردنى مر هر چيزى را از حلال و حرام پس بگير آن را به نيرويى و بفرماى گروه خويش را تا كه بگيرند به نيكوترين آن يعنى جمع كنند ميان فرايض و نوافل كه ايشان را فرمودهام. زودا كه نمايم شما را سراى بيرون آيندگان را از فرمان. 146. زود بازگردانم از نشانهاى من دانستن و قبول كردن حجتها آنانى كه گردن كشى و بزرگ منشى مىكنند در زمين به ناراستى و به ناسزا و اگر [206] ببينند هر نشانى حجتى نگروند بدان و اگر بينند راه راست نگيرند آن راه را راهى و اگر بينند راه گمراهى را گيرند آن راه را راهى، آنت به سبب اينكه ايشان به دروغ داشتند به نشانهاى حجّتها ما و بودند از آن بىآگاهان هيچ فكرت نكردند در آن. 147. و آنانى كه به دروغ داشتند به نشانهاى ما و ديدن ديدار و باز رسيدن آن جهان بازپسين تباه شد نيست و ناچيز گشت همه كارهاى ايشان، هيچ پاداشت داده شوند يعنى پاداشت ندهند ايشان را مگر آنچه بودند كه مىكردند. 148. و فرا گرفت فرا گرفتند و ساختند گروه موسى از پس رفتن او به كوه از زيورهاى پيرايههاى ايشان كه به عاريت ستده بودند از قبطيان گاوبچه گوساله تنى بىروح كه مرو راست بانگى چون بانگ گاو بانگى همىشنيدندى ازو و نجنبيدى ا نديدند كه آن گوساله سخن نمىگويد با ايشان و نيز نمىنمايد ايشان را راهى؟ گرفتند آن گوساله را به خدايى و بودند ستمكاران. 149. و چون كه پشيمان شدند درافتاده شد در دستهاى ايشان و ديدند كه ايشان هراينه گمراه شدند گفتند: سوگند كه اگر چنانچه نبخشايد ما را پروردگار ما و نه آمرزد ما را، هراينه باشيم از جمله زيانكاران. 150. و چون كه بازگشت موسى به سوى گروه خويش خشمگين اندوهگن، گفت: بدا كه چه بد پس نشينى خليفتى كرديد از من مرا از پس شدن من به كوه طور، ا شتاب زدگى كرديد فرمان پروردگار خويش را و انداخت آن تختهها را و گرفت به سر برادر خويش را يعنى ذوابه و محاسن او را كه همىكشد او را به سوى خويش گفت هارون: اى پسر مادر من! بدرستى كه گروه سست داشتند و خوار و بيچاره گرفتند مرا [207] و نزديك شدند خواستند كه بكشند مرا، پس شادكام مكن به من اين دشمنان را و مگردان مرا برابر در خشم با اين گروه ستمكاران.