7/ 200- 189 189. او آنى است كه آفريد شما را از تنى يكى يعنى از يك تن آدم و گردانيد آفريد از آن جفت او حوّا را تا آرام گيرد به سوى او، پس چون رسيد او را فراز آمد آدم حوا را، بار گرفت حوّا بارى سبك يعنى آب مردم پس گذشت اى قامت و قعدت به آن پس چون كه گران گشت فرزند در شكم حوّا خواندند آدم و حوّا خداى را پروردگار خويش: سوگند كه اگر دهى تو ما را فرزند شايسته بسامان هراينه باشيم ما از جمله سپاس داران. 190. پس چون كه داد ايشان را فرزندى شايسته زنده و راست خلقت گرداندند او را انبازانى [215] در آنچه داد ايشان دو را، پس برترست و منزّه خداى از آنچه انباز همىآرند. 191. آنگه بر ابتدا گفت انباز مىآرند فرزندان آدم آن چيزى را كه نه تواند كه آفريند چيزى هيچ چيزى را و ايشان بتان آفريده مىشوند. 192. و نتوانند مر ايشان را يارى كردنى و نه نيز تنهاى خويشتن را توانند كه يارى دهند. 193. و اگر نيز خوانيد ايشان را بتان به سوى راه راست، پىروى نكنند شما را از آنكه جمادند. برابر است و يكسان بر شما ا خوانديد ايشان را يا خود شما خاموشانيد از خواندن شما؟ 194. بدرستى كه آنانى كه همىخوانيد به خدايى از بتان و غير آن از فرود خداى همه بندگانند مانندان شما در مخلوقى و عاجز از نفع و ضرر، پس بخوانيد ايشان را پس تا پاسخ دهندا شما را اگر هستيد راستگويان كه ايشان خدايانند. 195. ا هست مر ايشان را پايهاى كه همىروند به آن پايها يا هست مر ايشان راست دستهاى كه همىگيرند به آن يا هست مر ايشان را چشمهاى كه همىبينند به آن يا هست مر ايشان را گوشهاى كه همىشنوند به آن؟ بگوى يا محمّد، بخوانيد انبازان شما را باز پس بدسگاليد ترا پس مپاييد و زمان مدهيد مرا. 196. بدرستى كه دوست من يار و نگهدار خداست آن خدايى كه فرو آورد نامه نوشته را اين قرآن را و او پذيرد نگاه دارد و به خود گيرد شايستگان را. 197. و آنانى كه همىخوانيد به خدايى از فرود او، نتوانند يارى دادن شما را و نه نيز تنهاى خويشتن را توانند كه يارى كنند. 198. و اگر خوانيد ايشان را به سوى راه راست ن [216] شنوند و بينى تو ايشان را كه همىنگرند به سوى تو و ايشان نمىبينند بينايى ندارند. 199. بگير درگذراندن را يعنى آنچه سهلتر باشد از اخلاق مردمان و بفرماى به نيكويى كردن يعنى توحيد و روى گردان از مكافات نادانان. 200. و اگر كه بشوراند هراينه ترا به وسوسه از آن ديو شورشى شوراننده، پس پناه خواه و بازداشت [1] به خداى، بدرستى كه او شنواست دعاى ترا داناست كيد ترا. [1]. م: «پازداشت»