9/ 57- 48 48. هراينه جستند شور [1] و آشوب افكندن را ميان مسلمانان از پيش و گرداندند و زير و زبر كردند ترا كارها را تا كه آمد سزا و درست نصرت و ظفر و آشكارا شد كار خداى و ايشان ناخواهانند آن را. 49. و هست از ايشان آنى كسى كه گويد: كه دستورى ده مرا و مياشوبان مرا. بدان كه هراينه در آشوب افتادند ايشان بدان نفاق كه مىكنند و بدرستى كه دوزخ هراينه فرا رسنده است به ناگروندگان. 50. اگر فرا رسد ترا اى محمّد نيكويى نصرتى و غنيمتى اندوهگين گرداند ايشان را منافقان و اگر رسد ترا رسنده نكبتى و هزيمتى گويند كه بدرستى كه گرفتيم كار خويش را به حزم و نشستيم از پيش آنكه اين مصيبت رسد و برگردند و ايشان شادمانانند به آنچه رسيده باشد از محنت. 51. بگوى كه، هرگز نرسد ما را مگر آنچه نوشت خداى ما را او نگاه دار و خداوندگار ما و بر خداى هر چه بادا پس كار بازگذاردا گروندگان. 52. بگوى، ا چشم مىداريد چشم نمىداريد اى منافقان به ما در كار ما مگر يكى از دو نيكويى در آن جهان جنّت درين جهان نصرت؟ و ما نيز چشم مىداريم به در كار شما از دو بدى يكى را كه رساند شما را خداى به عذابى از نزد خويش يا كشتن شما به دستهاى ما پس چشم داريد شما هلاك ما را كه ما با شما چشم دارندگانيم هلاك شما را. [241] 53. بگوى، هزينه كنيد زكوة و صدقه به كام به خشنودى يا به ناكام به دشوارى هرگز پذيرفته نشود از شما هزينهكردن به نفاق. بدرستى كه شما هستيد گروهى بيرون آيندگان از فرمان. 54. و نه چه بازداشت ايشان را ازين كه پذيرفته شود از ايشان هزينههاى ايشان مگر كه ايشان نگرويدند به خداى و به فرستاده او و نيايند گذاردن نماز را مگر و ايشان كاهلانند از بهر آنكه به آن ثواب طمع ندارند و هزينه نكنند مگر و ايشان ناخواهانند آن را غرامتى شمارند نه غنيمتى. 55. پس به شگفت مياردا ترا اى محمّد خواستههاى ايشان و نه نيز فرزندان ايشان كه هراينه همىخواهد خداى تا كه عذاب كند ايشان را به آن در اين زندگانى فروتر و بيرون شود تنهاى هلاك شود جانهاى ايشان و ايشان ناگروندگانند. 56. و سوگند همىياد كنند به خداى كه ايشان بحقيقت هراينه از شمااند و نيست نيستند ايشان از شما و لكن ايشان گروهىاند كه همىترسند. 57. اگر يابند پناهى يا شكافهاى كوه نهانكدهها يا جاى در شدنى سردابه به زمين هراينه برگردندى به سوى آن جا و ايشان سرباز همىزنند. [1]. م: «سور»