11/ 43- 34 34. و ندارد سود شما را نيك خواهى من اگر خواهم كه نيك خواهم مر شما را اگر چنان هست خداى همىخواهد كه گمراه كند او شما را. او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانيده شويد. 35. يا همىگويند كه [از] خويشتن ساخت آن را قرآن را محمّد. بگو اى محمّد، اگر از خويشتن ساختم آن را قرآن را پس هست بر من گنهكارى من و من بيزارم از آنچه گنهكارى مىكنيد. 36. و پيغام كرده شد به سوى نوح كه: شأن اين است كه هرگز نگرود از گروه تو مگر آنى كه بدرستى كه گرويد و ايشان هشتاد تن بودند پس اندوهگين مشو به آنچه هستند كه همىكنند از تمرّد كه من ايشان را هلاك خواهم كرد. 37. و بساز كشتى را به ديدار و نگاه داشت ما و به پيغام ما و سخن مگوى به شفاعت با من در حقّ آنانى كه ستم كردند كه بحقيقت ايشان به آب فرو برده شدنيانند. 38. و مىسازد ساخت آن كشتى را و هرگاه كه بگذشت بگذشتندى برو گروهى اشراف از گروه او، فسوس كردندى ازو برو گفت گفتى نوح: اگر اكنون فسوس كنيد از ما بر ما پس بدرستى كه ما نيز فسوس كنيم از بر شما همچنان كه فسوس همىكنيد شما. 39. پس زودا كه دانيد كه كيست كه آيد او را عذابى كه رسوا كند او را و فرود آيد برو عذابى پايدار هميشه. 40. تا چون كه آمد فرمان ما و برجوشيد آن آتش دان، گفتيم: [281] بردار در آن كشتى از هر جفت نر و ماده دو و برادر كسان خويش را مگر آنى كه پيش رفت برو گفتار سخن هلاك، زن او واعله و پسر او كنعان و بردار آنى را كه گرويد. و نگرويد با او مگر اندكى. 41. و گفت نوح: بر نشينيد در آن كشتى! به نام خداى است راندن رفتن و ايستادن ايستانيدن آن بدرستى كه پروردگار من هراينه آمرزگار است بخشاينده. 42. و آن كشتى مىرود برد با ايشان را در خيز آب همچو همچون كوهها و آواز داد نوح پسر خويش را كنعان و قيل نام او يام بود و بود در جدايى نبود در كشتى: اى پسرك من! بر نشين درين كشتى با ما و مباش با ناگروندگان كه هلاك شوى. 43. گفت: زود پناه آرم به سوى كوهى كه نگاه دارد مرا از آن آب. گفت نوح: نيست هيچ نگاه دارنده امروز از فرمان عذاب خداى مگر آنى كه بخشيد او و جدايى افكند ميان ايشان نرّه آب خيزآب، پس گشت از فرو بردهشدگان.