11/ 123- 116 116. پس چرا نبودى از گروهان از پيش شما خداوندان هوش كه بازداشتندى از تباهكارى در زمين مگر اندكى از آنى كه رهانيديم از ايشان و پىروى كرد آنانى كه ستم كردند آنچه را كه داده شدند در او و بودند گناهكاران. 117. و نبود پروردگارت كه نيست گرداند دهها را به ستمى و مردمان آن بسامانانند. 118. و اگر خواستى پروردگار تو هراينه گردانيدى مردمان را گروهى يكى و هميشه ايشان ناسازانند. 119. مگر كسى كه بخشيد پروردگارت و براى آنت آفريد ايشان را. و تمام شد سخن پروردگارت هراينه پر كنم دوزخ را از پريان و آدميان همهگان. 120. و هر يكى همىخوانيم بر تو از خبرهاى پيغامبران آنچه استوار كنيم به آن دل ترا و آمد ترا در اين راست و سزا و پندى و ياد كردى مر گروندگان را. 121. و بگوى، مر آنانى را كه نمىگروند كار كنيد [293] بر جايگاه خويش! كه ما كاركنندگانيم. 122. و چشم داريد كه ما چشم دارندگانيم. 123. و مر خداى راست نهانئ آسمانها و زمين و به سوى او بازگردانده شود كار همه آن پس بپرست او را و كار بازگذار برو و نيست پروردگارت هرگز بىآگاهى از آنچه همىكنند. يوسف، مكّى، 111 آيه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 12/ 3- 1 1. منم خداى كه مىبينم كردارهاى شما. آنت آيتهاى نشانها نامه نوشته پيدا كننده حدود و احكام حلال و حرام و قصص و امثال. 2. بدرستى كه ما فرستاديم آن را نبى خواندنئ به تازى تا مگر شما دريابيد كه عربيد و اهل خرديد. 3. ما بر مىگوييم همىخوانيم بر تو اى محمّد نيكوترين خوبترين بر گفتن، به آنچه پيغام كرديم به سوى تو اين نبى را و بدرستى كه بودى از پيش اين نبى هراينه از جمله بىآگاهان از قصه يوسف و قرآن.