14/ 31- 22 22. و گفت ديو چون كه گذارده شد كار: بدرستى كه خداى نويد داد شما را وعده راست و وعده كردم شما را پس خلاف وعده كردم شما را و ن [323] بود مرا با شما از حجّتى مگر كه خواندم شما را، پس پاسخ كرديد مرا پس سرزنش مكنيد مرا و سرزنش كنيد خودتان را، نيستم من هرگز فريادرس شما و نيستيد شما هرگز فريادرسندگان من كه من كافر شدهام به آنچه انباز كرديد مرا از پيش. بدرستى كه ستمكاران مر ايشان راست عذابى دردناك. 23. و در آورده شد آنانى كه گرويدند و كردند شايستهها به بهشتهايى كه همىرود از زير آن جويها، جاويدان در آن به دستورى پروردگار ايشان، درود ايشان در آن سلام است. 24. ا نديدى كه چگونه زد خداى داستانى؟ سخنى پاكيزه همچو درختى خوش و پاكيزه، بيخ آن استوار و شاخ آن در آسمان. 25. همىدهد ميوه خويش را هرگاهى به فرمان پروردگار خويش و پديد همىكند خداى داستانها را براى مردمان تا مگر ايشان پند گيرند. 26. و داستان سخن پليد همچو درختى است پليد كه بركنده شد از زبر زمين، نيست مر آن را از آرامى. 27. استوار و بر جاى دار [د] خداى آنانى را كه گرويدند به گفتار استوار در زندگانى اين جهان و در آن جهان و گمراه كند خداى ستمكاران را [324] و مىكند خداى آنچه خواهد. 28. ا نديدى به سوى آنانى كه گرداندند نيكوداشت خداى را ناسپاسى و فرو آوردند گروه خويش را به سراى هلاكت؟ 29. دوزخ، درآيند در آن و چه بدا آرامگاه. 30. و گرداندند مر خداى را همتايانى تا گمراه كنند از راه او. بگوى، برخوريد! پس بازگشت شما به آتش. 31. بگوى مر بندگان مرا آنانى كه گرويدند: بر پاى دارند نماز را و هزينه كنند از آنچه روزى داديم ايشان را نهان و آشكارا از پيش كه آيد روزى، نيست فروختى در آن و نه دوستى.