15/ 83- 60 60. مگر زن او، اندازه كرديم بدرستى كه آن هراينه از ماندگان است. 61. پس چون آمد خاندان لوط را فرستادگان. 62. گفت: بدرستى كه شما گروهىايد ناشناختهگان. 63. گفتند: نه كه آمديم ترا به آنچه بودند در آن به گمان مىشدند. 64. و آمديم ترا به راست و ما هراينه راست گويانيم. 65. پس ببر خاندانت را به پاره از شب و پىروى كن پسهاى ايشان را و منگردا از شما كسى و برويد آنجا كه فرموده شويد. 66. و گذارديم به سوى او آن كار را كه پس اينان بريده است [332] بامدادكنندگان. 67. و آمد مردمان آن شهر شادى همىكنند. 68. گفت: بدرستى كه اينان مهمانان منند پس رسوا مكنيد مرا! 69. و بترسيد از خداى و شرمسار مكنيد مرا! 70. گفتند: ا و باز نداشتيم ترا از جهانيان؟ 71. گفت: اينان دختران منند اگر هستيد كنندگان. 72. هراينه زندگانى تو كه ايشان هراينه در مستئ خويش سرگردان مىشوند. 73. پس گرفت ايشان را بانگ درآيندگان در روشنى. 74. پس گردانيديم زبر آن را زير آن و ببارانيديم بر ايشان سنگهايى از سنگ گل. 75. بدرستى كه در آنت است هراينه نشانها مر نشان جويندگان را. 76. و هراينه آن هراينه در راهىاند هميشه. 77. بدرستى كه در آنت است هراينه نشانى مر گروندگان را. 78. و بدرستى كه بود خداوندان بيشه هراينه ستمكاران. 79. پس كينه كشيديم از ايشان و بدرستى كه ايشان دو هراينه بر راهىاند پيدا. 80. و هراينه به دروغ داشت خداوندان وادئ ثمود فرستادگان را. 81. و داديم ايشان را نشانهاى خويش را پس بودند از آن روى گردانندگان. 82. و بودند كه مىتراشيدند از كوهها خانهها بىبيمان. 83. پس گرفت ايشان را بانگ بامداد درآيندگان.