18/ 18- 9 10. چون پناه گرفت جوانان به غار، پس گفتند: پروردگار ما! [بد] ه ما را از نزد خويش بخشايشى و بساز براى ما از كار ما راستى. 11. پس زديم بر [369] گوشهاى ايشان در غار سالها شمرده. 12. باز پس برانگيختيم ايشان را تا دانيم كدام دو گروه شمارندهتر مر آنچه را درنگ كردند سر انجامى. 13. ما گوييم بر تو آگاهى ايشان به سزا و راست، بدرستى كه ايشان جوانانىاند گرويدند به پروردگار خويش و افزوديم ايشان را رهنمودنى. 14. و بستيم بر دلهاى ايشان چون برخاستند [1]، پس گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانهاست و زمين، هرگز نخوانيم از فرود او خدايى هراينه گفتيم آنگاه دور. 15. اينان، گروه مااند فراگرفتند از فرود او خدايانى چرا نمىآيند بر ايشان به حجّتى پيدا؟ پس كيست ستمكارتر از آنى كه فرابافت بر خداى دروغى را؟ 16. و چون جدا شديد از ايشان و آنچه همىپرستند مگر خداى، پس پناه گيرند به غار بگستراند براى شما پروردگار شما از بخشايش خويش و سازد براى شما از كار شما برگى و نوايى. 17. و بينى آفتاب را چون بر آيد همىگرايد از غار ايشان سوى راست و چون فرو شود ببرّد ايشان را سوى چپ و ايشان در فراخى از آن، آنت از نشانهاى خداى [370] هر كه [را] راه نمايد خداى پس او راهيافته و هر كه [را] گمراه كند پس هرگز نيابى براى او دوستى راه نماينده. 18. و پندارى ايشان را بيداران و ايشان خفتهگانند و مىگردانيم ايشان را سوى راست و سوى چپ و سگ ايشان گستراننده دو بازوى خويش را به در. اگر فرو نگرى بر ايشان هراينه برگردى از ايشان گريزان و هراينه پر گردانيده شوى از ايشان ترس. [1]. م: «برخواستند»