18/ 78- 66 66. گفت مرو را موسى: هيچ پىروى كنم ترا بر اين كه آموزى مرا از آنچه آموخته شدى راستى؟ 67. گفت: بدرستى كه تو هرگز نتوانى با من شكيبايى كردن. 68. و چگونه شكيبايى كنى بر آنچه فرا نرسيدى به آن دانشى. 69. گفت: زودا كه يابى مرا اگر خواهد خداى شكيبا و نافرمانى نكنم مر ترا كارى. 70. گفت: پس اگر پىروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا نو كنم براى تو از آن ياد كردنئ. 71. پس برفتند تا چون برنشستند در كشتى درّيد آن را. گفت: ا درّيدى آن را تا به آب فرو برى كسان آن را، هراينه آمدى چيزى را شگفت؟ 72. گفت: ا نگفتم كه تو هرگز نتوانى با من شكيبايى كردن؟ 73. گفت: مگير مرا به آنچه فراموش كردم و مرسان مرا از كار من دشوارى را. 74. پس برفتند تا چون ديدند پسرى را پس، كشت او را. گفت: ا كشتى تنى را پاك بىتنى؟ هراينه آمد چيزى را ناشناخته. 75. گفت: ا نگفتم مر ترا [379] كه تو هرگز نتوانى با من شكيبايى كردن؟ 76. گفت: اگر پرسم ترا از چيزى پس اين، پس يارى مكن با من. هراينه رسيدى از نزد من پوزشى. 77. پس برفتند تا چون آمدند مردمان دهى را خوردنى طلبيدند از مردمان آن پس سرباز زدند كه ميزبانى كنند آن دو را، پس يافتند در آن ديوارى مىخواهد كه فرو افتد پس راست كرد آن را. گفت: اگر خواستى هراينه فراگرفتى بر آن مزدى. 78. گفت: اين جدايى ميان من و ميان تو، زود آگاهانم ترا به انجام آنچه نتوانستى بر آن شكيبايى كردن.