18/ 110- 106 106. آنت پاداشت ايشان دوزخ است به آنچه نگرويدند و فرا گرفتند نشانهاى مرا و فرستادگان مرا فسوس. 107. بدرستى كه آنانى كه نگرويدند [1] و كردند شايستهها، بود مر ايشان را بوستانهاى بهشت پر درخت جاى فرود آمدن. 108. جاويدان در آن، نمىجويند از آن گشتنى. [383] 109. بگوى، اگر باشدى دريا سياهى مر سخنان پروردگار مرا هراينه برسيدى دريا پيش كه برسد سخنان پروردگار من و اگر بياريم مانند آن را يارى. 110. بگوى، هراينه من آدمىام مانند شما، پيغام داده مىشود به من كه هراينه خداى شما خدايى است يكى پس هر كه باشد كه اميد دارد ديدار پروردگار خويش پس بكندا كارى شايسته و انباز مياردا به پرستش پروردگار خود كسى را. مريم، مكّى، 98 آيه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 19/ 8- 1 1. كافى. هادى. يد اللّه فوق أيديهم. رحيم. عليم. صادق است خداى گروهى گفتهاند اين نام مهين خداست عزّ و جل. 2. اين ياد كرد بخشايش خداى تست بنده خويش را زكريا نام. 3. آنگاه كه آواز داد خداى خويش را آوازى پنهان هيچكس برو مطلع نه. 4. گفت: اى خداى من! كه مرا سست شد استخوان از من و برافروخت سر [2] ... سپيدى موى و نبودم به خواندن تو اى خداى من بدبخت يعنى تو مرا خواهان كرده به اجابت كردن دعا. 5. و من همىترسم از خويشان يعنى ترسم كه ايشان دين بگردانند از پس مرگ من و هست زن من نازاينده، پس عطا ده مرا از نزد تو يعنى از فضل و رحمت دوستى يعنى پسرى. 6. تا ميراث گرد [3] از من [384] و ميراث يابد از خاندان يعقوب يعنى خليفت ايشان باشد و بكن او را پروردگار من! پسنديده يعنى او را نبوت و طاعت كرامت كن. 7. اى زكريا [4]! ما همىمژده دهيم ترا به پسرى نام او يحيى كه نكرديم او را از پيش همنامى. 8. گفت: اى پروردگار من! از كجا باشد مرا پسرى و هست زن من نازاينده و هراينه رسيدهام از پيرى به خشكى. [1]. م: «نگرويدند» [2]. م: ناخوانا [3]. گرد- گيرد [4]. م: «زكريا»