19/ 53- 39 39. و بترسان ايشان را از آن روز ارمان، آنگاه كه پرداخته شود كار شمار، و ايشان در غفلتىاند و ايشان نمىگروند. 40. آنگه خدا خبر داد از فناى خلق گفت: هراينه ما ميراث يابيم زمين را و هر كه بر آن است و به سوى ما بازگردانند ايشان را يعنى بميرانيم ايشان را تا هيچكس نماند و دعويهاى ايشان منقطع گردد و آنگاه ايشان را به ما آرند و ما ايشان را جزا دهيم بر آنچه كرده باشند. 41. و ياد كن درين نامه ابراهيم را! كه او بود راستگوى پيغمبرى. 42. آنگاه كه گفت مر پدر خويش را آزر را و او بتپرست بود: اى پدر من! چرا پرستى چيزى را كه نشنود و نبيند و نه باز دارد از تو هيچ چيز را؟ 43. اى پدر من! هراينه من آمد مرا از دانش آنچه نيامد ترا پس پيروى كن مرا، نمايم ترا راهى راست. 44. اى پدر من! مپرست ديو را كه ديو هست مر خداى را نافرمان. 45. اى پدر من! هراينه من مىترسم يعنى مىدانم كه ببسايد ترا شكنجه از مهربان خداى تا باشى مر ديو را دوستى و يارى. 46. گفت پدر ابراهيم ابراهيم را: ا روى گرداننده تو، تو از خدايان من اى ابراهيم؟ اگر بازنايستى سنگسار كنم ترا و كار تو ظاهر كنم و جدا شو از من [388] روزگارى. 47. گفت ابراهيم مر پدر را: درود باد بر تو! زودا كه آمرزش خواهم مر ترا از پروردگار خويش كه او هست به من مهربان. 48. و جدا شوم از شما و از آن چيزى كه خدا مىخوانيد از فرود خدا و بخوانم پروردگار خويش را شايد كه نباشم به خواندن پروردگار خويش بدبخت چنانكه شما بدبخت شدهايد از پرستيدن بتان. 49. پس چون جدا شد ازيشان و به زمين مقدس شد و از آن چه مىپرستند از فرود خدا، بخشيديم از پس هجرت مرو را اسحاق را و يعقوب را پسر اسحاق و هر يكى را يعنى ابراهيم و اسحاق و يعقوب كرديم پيغمبرى. 50. و بخشيديم مر ايشان را از بخشايش ما نبوّت و كرديم مر ايشان را ثناى نيكو بلند. 51. و ياد كن در نبى پسر عمران را، كه او بود ويژه كننده دين به كنانه در دل و بود فرستاده پيغمبرى. 52. و خوانديم او را يعنى با او سخن گفتيم در روز آدينه از سوى كوه يعنى آن طور كه ميان مصر و مدين است بر راست موسى و نزديك كرديم او را رازگويان همراز بىواسطه. 53. و بخشيديم مرو را از بخشايش ما برادرش را هارون پيغمبرى.