20/ 46- 24 24. برو سوى فرعون! كه او از اندازه گذشت. 25. گفت موسى: اى پروردگار من! گشاده گردان مرا سينه من به پذيرفتن ايمان. 26. و آسان كن مرا كار من تا من اين رسالت به فرعون رسانم. 27. و بگشاى بندى را از زبان من. 28. تا دريابند گفتار من. 29. و بكن براى من دستورى و هم پشتى از كسان من. 30. هارون را برادر من. 31. استوار كن به او پشت من. 32. و انباز كن او را در كار من. 33. تا به پاكى ياد كنيم ترا بسيار. 34. و ياد كنيم ترا بسيار. 35. كه تو بودى و هستى به ما بينا. 36. گفت خداى: بدرستى كه داده شدى [395] خواست تو، اى موسى. 37. و هراينه منت نهاديم بر تو بارى ديگر از پيش اين. 38. آنگاه كه الهام داديم به مادر تو يعنى اندر دل او افكنديم آنچه الهام دهند اندر شغلى كه كسى را پيش آيد الهام داديم او را. 39. كه بينداز او را در تابوت صندوق يعنى اندر تابوت كن پس بيند از او را در دريا يعنى رود نيل پس بيندازدا او را دريا به كناره، تا بگيرد او را دشمنى كه مراست و دشمنى كه او راست، و افكندم بر تو دوستى از من و تا پرورده شوى بر ديدار من نظرگاه من. 40. آنگاه كه مىرفت خواهر تو مريم نام، پس مىگفت: هيچ راه نمايم شما را بر كسى كه پذيرد او را. پس بازگردانيديم ترا به سوى مادر تو تا روشن شود به تو چشم او و اندوهگين نشود و آنگاه كه كشتى تنى را پس برهانيديم ترا از آن اندوه يعنى قصاص و آزموديم ترا آزمودنى پس درنگ كردى سالها در ميان مردمان مدين پس بيامدى براندازه يعنى بر سر چهل سال از مولود او اى موسى. 41. و برگزيدم و مفسران گويند خالص گردانيديم ترا براى رسالت خود. 42. برو تو و برادر تو به نشانهاى من يعنى به عصا و يد بيضا و سستى مكنيد در ياد كردن من به توحيد. 43. برويد به سوى فرعون كه او از اندازه گذشت. 44. پس بگوييد او را گفتارى نرم به رفق و نرم، نه به عنف و درشتى تا مگر كه او پند گيرد يا بترسد. 45. گفتند: اى پروردگار ما! ما مىترسيم كه پيشى گيرد بر ما شتاب كند و پيش از سخن ما را هلاك كند يا اينك از اندازه گذرد و ايمان نيارد. 46. گفت خداى عز و جل: مترسيد كه من با شماام [396] همىشنوم گفتار شما و همىبينم.