20/ 100- 87 87. گفتند سامرى و پىروان او: خلاف نكرديم وعده ترا به توانايى خويش و ليكن ما برداشتيم برداشته بوديم بارهاى از پيرايه گروه فرعون قبطيان پس انداختيم آن را نزديك تا اندر آتش افكند تا كه تو باز آيى چه فرمايى، پس همچنين انداخت سامرى آنچه با او بود از پيرايه جمله اندر آتش برد. 88. پس بيرون آورد براى ايشان گوساله تنى ميان تهى و آن را مرصّع كرد به جواهر مرو راست بانگى بانگ گاو، پس گفتند اين خداى شماست و خداى موسى پس فراموش كرد اين را مىجويد. 89. پس خداى عز و جل گفت: ا پس نمىبينند كه باز نمىگرداند سوى ايشان گفتارى را و نتواند مر ايشان را زيانى و نه سودى. 90. و بدرستى كه گفت مر ايشان را هارون از پيش: اى گروه من! بدرستى كه فريفته شديد به اين و هراينه پروردگار شما [401] آن خداى مهربان است پس پىروى كنيد مرا و فرمان بريد فرمان مرا. 91. گفتند: هميشه باشيم هرگز برنگرديم بر پرستيدن آن پيوستگى كنندگان تا باز آيد به سوى ما موسى. 92. گفت: اى هارون! چه بازداشت ترا چون ديدى ايشان را كه گمراه شدند 93. كه به پى من نيامدى تا آن عذرى بودى ا پس عاصى نافرمان شدى فرمان مرا؟ 94. گفت هارون: اى پسر مادر من! مگير ريش مرا و نه سر مرا گيسوى مرا كه من ترسيدم كه گويى جدايى افكندى ميان پسران فرزندان يعقوب و نگاه نداشتى سخن مرا وصيت كه مرا گفته بودى اخلفنى فى قومى. 95. گفت: پس چيست كار تو يعنى اين از كجا ساختى و چون كردى و چه ترا برين داشت اى سامرى؟ 96. گفت: ديدم به آنچه نديديد آن را، پس گرفتم مشتى از خاك پى اسب آن فرستاده يعنى جبرئيل پس انداختم آن را اندر جوف عجل و همچنان آراسته كرد مرا تن من. 97. گفت موسى: پس برو. پس هراينه مر تراست در زندگانى يعنى تا زنده مانى كه گويى اين لفظ را يعنى بسودن و آميختن نيست با خلق و هراينه مر تراست وعدهگاهى دوزخ هرگز خلاف كرده نشوى آن را و بنگر به سوى خدايت آنى كه گشتى بر پرستيدن او پيوستگى كننده. هراينه بسوزانيم آن را باز به باد دهيم آن را در دريا به باد دادنى. 98. هراينه خداى شما آن خدايى است آنى كه نيست هيچ خدايى مگر او. فرا رسيد و گنجانيد هر چيزى را به دانش هيچ چيز از علم او بيرون نيست. 99. همچنان بر مىگوييم قصه همىكنيم بر تو اى محمّد از خبرهاى آنچه [402] گذشت و هراينه داديم ترا از نزد ما ياد كردى يعنى قرآن. 100. هر كه روى بگرداند ازو پس هراينه او برگيرد در روز رستخيز بارى و بزه.