20/ 130- 118 118. بدرستى كه مر تراست كه گرسنه نشنوى در آن و نه برهنه شوى. 119. و بدرستى كه تو نه تشنه شوى در آن و نه گرم شوى به آفتاب. 120. پس وسوسه كرد به سوى او ديو، گفت: اى آدم! هيچ راهنمايى كنم ترا بر درخت جاودانى يعنى از آن بخورى جاودان بمانى در بهشت و پادشاهى كه كهنه نشود بنرسد و سپرى نشود. 121. پس بخوردند هر دو يعنى آدم و حوا [404] از آن درخت پس پديد آمد مر هر دو را عورتهاى اندامهاى ايشان و درستادند همىدوختند بر تن خويش از برگهاى بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگار خويش را، پس از راه بگشت. 122. بازبرگزيد او را پروردگار او پس توبه داد او را و راه نمود و او را توفيق آن داد. 123. گفت خداى: فرو آييد شما هر دو از آن بهشت با هم برخى از شما يعنى آدم و حوا و حيه و ابليس مر برخى را دشمن است پس اگر بيايد شما را از من رهنمايى كتابى، پس هر كه پىروى كند رسول و كتاب مرا پس گمراه نشود درين جهان و نه بدبخت شود در آن جهان. 124. و هر كه روى گرداند از ياد من يعنى قرآن پس هراينه مرو راست زيستى تنگ در دنيا و در گور و برانگيزيم او را در روز رستخيز نابينا. 125. گفت: اى پروردگار من! چرا برانگيختى مرا نابينا و بدرستى كه بودم بينا در دنيا. 126. گويد خداى، همچنان آمد به تو نشانهاى حجّتها ما، پس فراموش كردى آن را و از آن اعراض كردى و بگذاشتى و همچنان امروز فراموش شوى در دوزخ. 127. و همچنان پاداشت دهيم آن را كه از اندازه گذشت و نگرويد به نشانهاى حجّتها پروردگار خويش و هراينه عذاب آن جهان از عذاب دنيا و عذاب گور سختتر و پايندهتر. 128. ا پس ننمود مر ايشان را كه چند نيست كرديم پيش ايشان از گروهها كه مىروند در آرامگاههاى خويش يعنى در ديار خويش و سفرها و تجارتها مىكردند، بدرستى كه در آنت هراينه نشانهاست مر خداوندان خردها را. 129. و اگر نه سخنى بودى كه پيش رفت اندر تأخير عذاب از [405] پروردگارت، هراينه شدى لازم عذاب اندر دنيا چنانكه قرون پيشين را بود و زمانى نام برده. 130. پس به شكيب باش يا محمد بر آنچه گويند! و به پاكى ياد كن و نماز كن به ستايش پروردگارت پيش از بر آمدن آفتاب يعنى نماز بامداد و پيش از فرو شدن آن يعنى نماز ديگر و از ساعتهاى شب، يعنى نماز خفتن پس به پاكى ياد كن و كنارههاى روز يعنى نماز پيشين و نماز شام، شايد كه تو خشنود شوى به ثواب اين نمازها.