21/ 47- 36 36. و چون بيند ترا آنانى كه نگرويدند [410] نگيرند ترا مگر به فسوس. و يكى ديگر را گويند ا اين آنى كه ياد همىكند خدايان شما را به عيب كردن و ايشان به ياد كرد خداى مهربان يعنى ايمان ايشان ناگروندگانند. 37. آفريده شد آدمى از شتاب يعنى بر صفت شتابزدگى، زودا كه نماييم شما را نشانهاى خويش پس مشتابيد مرا. 38. و همىگويند كى اين وعده يعنى قيامت اگر هستيد راستگويان؟ 39. اگر بدانندى آنان كه نگرويدند كه حال ايشان چون باشد آنگاه كه باز ندارند از رويهاى خويش آتش را و نه از پشتهاى خويش تازيانه را و نه ايشان يارى كرده شوند. 40. نه كه آيد ايشان را قيامت ناگاه پس درمانده كند ايشان را پس نتوانند از خويشتن باز كردن آن را و نه ايشان پاييده شوند. 41. و هراينه فسوس داشته شد به پيغمبرانى از پيش تو، پس گرد درآمد به آنانى كه فسوس كردند ازيشان از پيغمبران آنچه همىبودند به آن فسوس مىداشتند. 42. بگو يا محمّد، كه نگاه مىدارد شما را به شب و روز از عذاب خداى؟ نه كه ايشان از ياد پروردگار خويش روى گردانندگانند. 43. يا مر ايشان راست خدايانى كه باز دارند ايشان را از عذاب از فرود ما؟ نتوانند به يارى تنهاى خويش [411] و نه ايشان از ما يار كرده شوند به نصرت و قوّت. 44. نه كه برخوردارى داديم اينان را و پدران ايشان را در دنيا تا دراز گشت بر ايشان زندگانى، ا پس نمىبينند كه ما همىآييم يعنى فرمان ما مىآيد زمين را، مىكاهانيم [1] آن را از كنارههاى آن ا پس ايشان فره آيندگان؟ 45. بگو ايشان را، بدرستى كه همىترسانم شما را به وحى قرآن و نشنود كرّان خواندن را آنگاه كه بيم كرده شوند. 46. و اگر بسايد ايشان را بويى يعنى اندكى از شكنجه پروردگار تو، هراينه گويند: اى واى ما كه ما بودهايم ستمكاران. 47. و بنهيم ترازوها را به داد يعنى ترازوهاى به عدل از براى اهل روز قيامت يعنى وقت قيامت را، پس ستم كرده نشود هيچ تنى هيچ چيزى را و اگر باشد هم سنگ دانه از سپندان بياريم آن را و بسندهايم خلق را شماركنندگان يعنى جزاى ايشان توانيم داد. [1]. م: «مىآگاهانيم»