21/ 66- 48 48. و بدرستى كه داديم پسران عمران را جدايى كننده را ميان حق و باطل و روشنايى يعنى تورية و پندى مر پرهيزكاران را. 49. آنانى كه مىترسند از پروردگار خويش به ناپيدا يعنى به آنچه مىشنوند و نبينند و ايشان از قيامت رستخيز ترسانند. 50. و اين ياد كردنى است و يادگارى خجسته و با بركت كه فرستاديم آن را، ا پس شما مر آن را ناشناختى كنندگانيد. 51. و هراينه داديم ابراهيم را راه راست او را توفيق و صلاح اندر كودكى از پيش و بوديم به او به حالهاى او دانايان به آنكه او از اهل هدايت و نبوت بود. [412] 52. چون آنگاه كه گفت ابراهيم مر پدر خويش را آزر و گروه خويش را: چيست اين تنديسها [1] و صورتها و پيكرها آن آنان كه شما مر پرستيدن ايشان را پيوستگى كنندگانايد؟ 53. گفتند، يافتيم پدران خويش را مر ايشان را پرستندگان ما به ايشان اقتدا كرديم. 54. گفت ابراهيم: هراينه بودهايد و هستيد شما و پدران شما در گمراهى آشكار هويدا. 55. گفتند: ا آمده ما را به سزا و درست يعنى آوردى چيزى را كه آن راست بود يا تو از بازى كنندگانى يعنى به جد [2] مىگويى يا به هزل؟ 56. گفت چه جاى بازى است: بل كه پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين آنى كه آفريد ايشان را و من بر آنتان از گواهانم. 57. و سوگند به خدا كه هراينه سگالش كنم يعنى حيلتى سازم در هلاك ايشان بتهاى شما را بعد از آنكه برگرديد به سوى دشت روى گردانندگان از من. 58. پس كرد ابراهيم ايشان را پاره پاره خرد مرد ريزه ريزه مگر بزرگى را يعنى بت مهين را كه نشكست كه مر ايشان را بود تا مگر ايشان به سوى او بازگردند. 59. چون ايشان از دشت باز آمدند گفتند گفتند: كه كرد اين را به خدايان ما هراينه او از ستمكاران است بريشان؟ 60. گفتند: شنوديم از جوانى كه ياد همىكرد ايشان را كه گويند او را ابراهيم يعنى پنداريم كه او كرده است. 61. پس آن خبر به نمرود رسيد و بزرگان قوم او گفتند گفتند: پس بياريد او را بر چشمهاى ديدار مردمان تا مگر ايشان گواهى دهند برو برين جرم كه او كرده است ا [3] ... حاضر باشد [4] ... عقوبت. 62. گفتند: ا تو كردى اين را به خدايان ما اى ابراهيم؟! 63. گفت: نه كه، كرد او را مهين ايشان كه اين است، پس بپرسيد ايشان را تا شما را خبر دهد كه كرد اين اگر هستند [5] كه سخن گويند. 64. پس بازگشتند به سوى تنهاى خويش به سوى عقلهاى خويش يعنى به خويش انديشه كردند، پس گفتند [413] بدرستى كه شما، شما ستم كارانيد به پرستيدن بتان. 65. باز پس نگون گشتند بر سرهاى خويش گفتند: هراينه دانسته بدرستى كه دانستى كه نيستند اينان كه سخن گويند و برين اقرار كه دادند حجت ابراهيم بر ايشان ظاهر شد. 66. گفت ابراهيم: ا پس همىپرستيد از فرود خداى چيزى را كه اگر او را پرستيد نه سود كند شما را هيچ چيز و نه نيز زيان كند شما را اگر او را نپرستيد؟ [1]. م: «تنديشها» [2]. م: «بجذ» [3]. م: ناخوانا [4]. م: ناخوانا [5]. م: «هستيد»