22/ 52- 41 41. آنانى كه اگر جاىگير گردانيم ايشان را در زمين، به پاى دارند نماز را و بدهند زكوة را و بفرمايند به نيكويى يعنى به توحيد و طاعت و بازدارند از زشتى ناشناخته و ناشايسته و مر خداى راست سر انجام كارها يعنى بازگشت كارها به او بود. 42. و اگر به دروغ دارند ترا اى محمّد! پس هراينه به دروغ داشت پيش ايشان يعنى اصحاب پيغمبر (ص) گروه نوح نوح را و عاد هود را و ثمود صالح را. 43. و گروه ابراهيم و گروه لوط لوط را. 44. و باشندگان خداوندان شهر مدين شعيب را و به دروغ داشته شد موسى پسر عمران پس روزگار دادم مر آن ناگروندگان را، باز پس بگرفتم و عقوبت كردم ايشان را به هلاكت پس چون بود بنگر كه چگونه بود انكار من و عقوبت من بريشان به عذابها. 45. پس چندا از دهى و شهرى كه نيست كرديم آن را و او بيداد و ستمكار بر تن خويش پس او بناهاى آن افتاده بر كاژهاى خويش و چاهى بيكار مانده خالى گذاشته و كوشكى برداشته و افراشته و به گچ كرده. 46. ا پس هيچ نرفتند در [426] زمين، پس باشد مر ايشان را دلهاى كه بدانند پند را به آن يا گوشهاى كه بشنوند نصيحت را به آن؟ پس هراينه قصه اين است كور نگردد چشمها و ليكن كور همىگردد آن دلها آنى كه در سينههاست. 47. آنگه در جواب نضر بن الحارث فرو فرستاد و گفت و همىشتابند ترا به عذاب و هرگز ديگر نكند خداى وعده خويش را به عذاب و هراينه روزى نزد پروردگار تو، چون هزار سال است از آنچه همىشماريد از روزهاى اين جهان. 48. و چندا از دهى و شهرى كه روزگار دادم مر آن را و آن بيداد و ستمكار، بازپس بگرفتم آن را به عذاب و عقوبت و به سوى من است بازگشت. 49. بگو يا محمّد، اى شما كه مردمانيد! هراينه من مر شما را بيم كنندهام آشكار از خداى. 50. پس آنانى كه گرويدند به خداى و كردند كردارهاى خوب، مر ايشان راست آمرزشى و روزى چنان كه خواهد بزرگوار خوب. 51. و آنانى كه كوشيدند در نشانها و حجّتهاى ما درماندهكنندگان انبياى ما، اينان باشندگان دوزخ آتش بزرگ. 52. و نفرستاديم از پيش تو يا محمّد هيچ فرستاده و نه هيچ پيغمبرى مگر چون برخواندى در افكندى ديو در خواندن اندر سخن او، پس برداشتى خداى آنچه را كه درافكند ديو. بازپس درست كند خداى حجتهاى خويش و خداى داناست درستكار به حكم خويش جدا كند حجت از شبهت.