24/ 40- 35 35. خداى رهنماى گروهى گفتند منوّر اهل آسمانهاست و زمين داستان نور او چون چراغ برهاى است طاقى در آن چراغ بره است چراغى آن چراغ در آبگينهاى است، آن آبگينه [449] همانا كه آن آبگينه ستارهاى است از روشنى درخشنده و تابنده كه برافروزد آن از درختى خجسته و با بركت زيتون، نه آفتابى خاورى و نه نسرى باخترى يعنى شامى نزديك است كه روغن آن از روشنى و صافى روشنايى دهد بتابدى از خويشتن. و اگر چه نه بسايد او را آتشى، روشنايى بر روشنايى، راه نمايد خداى مر روشنايى خويش را يعنى به دين آن را كه خواهد و پديد كند خداى داستانها را تا چيزها به فهم ايشان نزديك گرداند براى مردمان و خداى به هر چيزى داناست. 36. يعنى آن نور در خانههاى كه دستورى داد خداى كه برداشته شود بناى آن و ياد كرده شود در آن خانهها نام او، به پاكى ياد كرده شود مرو را در آن خانهها بامدادان و شبانگاهها. 37. مردانى ناپروا نكند ايشان را بازرگانى و نه خريد و فروختى از ياد كرد خداى و به پاى داشتن نماز و دادن زكوة، همىترسند از روزى كه همىگردد در آن روز دلها ميان خوف و رجا و چشمها و ديدهها از راست و چپ. 38. تا پاداشت دهد ايشان را خداى نيكوتر آنچه كردند و بيفزايد [1] ايشان را زيادتى اعمال از افزونى نيكويى خويش. و خداى روزى دهد آن را كه خواهد بىشمارى كه برو بود. 39. و آنانى كه نگرويدند، كردارهاى ايشان همچو مانند آب است در بيابانى كه پندارد آن را تشنه مرد، آبى تا چون آيد او را نيابد او را چيزى و يابد حكم و عذاب خداى را نزد او، پس تمام دهد او را [450] پاداشت شمار او را. و خداى زود شمار است بىعقدى و فكرى. 40. يا كردار آن كافر چون تاريكيهايى است در دريايى ژرف نغل [2] كه بپوشد آن دريا را موجى نرّه آب از زبر او موجى ديگر از زبر آن ميغى ابرى، تاريكيهايى بهرى از آن بالاى بهرى. چون بيرون آرد دست خويش را، نزديك نبود كه بيند آن را و هر كه نگرداند خداى براى او روشنايى پس نيست مرو را هيچ روشنايى. [1]. در متن «نيفزايد» هم خوانده مىشود [2]. م: «تعل»