25/ 27- 17 17. و آن روز كه گرد كنيم ايشان را و آنچه را كه همىپرستند از فرود خداى، پس گويد خداى معبودان ايشان را: ا شما گمراه كرديد بندگان مرا. اينان را يا ايشان گم كردند راه حق را؟ 18. گويند آن معبودان: پاكى تو نبود كه سزد و شايد ما را كه فراگيريم از فرود تو از دوستان و ليكن برخوردارى دادى ايشان را و پدران ايشان را تا فراموش كردند ياد كرد را و قرآن را و پند و طاعت را و بودند گروهى هلاك شدگان. 19. پس هراينه به دروغ داشتند شما را به آنچه همىگوييد [1] پس نتوانيد [2] گردانيدن عذاب از ايشان را و نه يارى دادن را مر ايشان را. و هر كه ستم كند از شما، بچشانيم او را عذابى بزرگ. 20. و نفرستاديم پيش از تو از فرستادهشدگان مگر كه ايشان هراينه همىخوردندى خوردنى را و همىرفتندى در بازارها و گردانيديم برخى را از شما مر برخى را آزمايشى، ا هيچ شكيبايى كنيد؟ و بود و هست پروردگار تو بينا به حال همگان. 21. و گفت آنانى كه اميد ندارند ديدار ما را و رسيدن به ما: چرا نفرستاده شد بر ما فرشتگان يا چرا نبينيم پروردگار خويش را؟ هراينه هراينه بزرگ منشى كردند در تنهاى خويش در دل و اعتقاد خويش [459] و گذشتند از اندازه و سخت ستهيدند گذشتنى بزرگ. 22. روزى كه ببينند فرشتگان را، نه هيچ مژده آن روز مر گناهكاران را و گويند، ايشان را بازداشتنى بازداشته شده حرام بهشت بر شما. 23. و آمديم قصد كرديم فرا آنچه كردند از كارى به سرگردانيديم آن را گردى پراكنده. 24. اهل خداوندان و ياران بهشت آن روز بهتر از جهت آرامگاه و نيكوتر از جهت خوابگاه نيم روز. 25. و آن روز كه بشكافد آسمان با ابر ميغ تنك و فرو فرستاده شد فرشتگان فرو فرستاده شدنى. 26. پادشاهى آن روز بسزا مر خداى مهربان راست و باشد آن روز روزى بر ناگروندگان دشوار. 27. و آن روز بگزد و بخايد ستمكار و بيداد بر دو دست خويش، گويد، اى كاشكى من فرا گرفتمى با اين پيغمبر راهى به حق! [1]. م: «گويند» [2]. م: «نهتوانند»