25/ 41- 28 28. اى واى بر من كاشكى من فرا نگرفتمى فلان را بهمان را دوستى! 29. هراينه هراينه گمراه كرد مرا از ياد كرد توحيد، قرآن و رسول پس از آن وقت كه آمد مرا. و بود و هست ديو مر آدمى را فرو گذارنده. 30. و گفت اين پيغمبر اى پروردگار من بدرستى كه گروه من فرا گرفتند اين قرآن را فرو گذاشته وا يكسو نهاده. 31. و همچنانت بگردانيديم مر هر پيغمبرى را دشمنى از گناهكاران كافران. و بسنده است پروردگار تو [460] رهنماى و يارى ده يارى كننده آن را كه اهل آن باشد. 32. و گفت آنانى كه نگرويدند: چرا نفرستاده شد برو محمد اين قرآن همه يكبار؟ همچنانت پراكنده فرو فرستاديم تا استوار گردانيم به آن دل ترا و جدا گفتيم آن را جدا گفتنى. 33. و نيارند ترا اى محمد هيچ داستانى را مگر كه بياريم ترا راست را جواب به سزا و نيكوتر را روشن كردن. 34. آنانى كه گرد كرده شوند برانگيخته شوند بر رويهاى خويش به سوى دوزخ، اينان بدتراند از جهت جايگاه و گم بودهتر از جهت راه. 35. و هراينه هراينه داديم موسى را توريت را و گردانيديم با او برادر او هارون را دستور يارى. 36. پس گفتيم: برويد به سوى آن گروه آنانى كه به دروغ داشتند حجتهاى ما را، پس هلاك كرديم ايشان را هلاك كردنى. 37. و گروه نوح چون دروغ داشتند پيغمبران را به آب فرو برديم ايشان را و گردانيديم ايشان را براى مردمان عبرتى و پندى نشانى و ساخته كرديم براى ستمكاران عقوبتى دردناك. 38. و هلاك كرديم و گروه هود را و گروه صالح را و اهل آن چاه را و گروهانى را در ميان آنت بسيار. 39. و هر يكى را پديد كرديم براى او داستانها را و همه را هلاك كرديم هلاك كردنى. 40. و هراينه هراينه آمدند و برگذشتند بر آن دهى شهرى آنى كه ببارانيده شد باران بد يعنى سنگ باران. [461] ا پس نبودند كه مىديدند آن ديه را؟ نه كه هستند اميد نمىدارند نمىترسند برانگيختن را در روز قيامت. 41. و چون بينند ترا اى محمّد، نگيرند ترا مگر فسوس و خندستانى، گويند: ا اين آن است كه فرستاد خداى پيغمبر به رسولى؟