28/ 17- 8 8. پس برگرفت او را موسى را كسان فرعون تا باشد مر ايشان را دشمنى و اندوهى. بدرستى كه فرعون و هامان و لشكرهاى آن دو بودند گنهكاران. 9. و گفت زن فرعون آسيه بنت مزاحم: روشنى چشم است مرا و مر ترا اى فرعون. مكشيد او را شايد كه سود دارد او ما را يا فرا گيريم او را فرزندى و ايشان نمىدانند. 10. و گشت دل مادر موسى پرداخته از همه اندوهان، بدرستى كه نزديك بود كه هراينه آشكارا كردى به آن، اگر نه آن بودى كه فرو بستيمى بر دل او تا باشد از جمله باور دارندگان وعده ما را. 11. و گفت مادر موسى مر خواهر او مريم را: از پى فرا شو او را و خبر او طلب كن، پس بديد به آن از دو [ر] و ايشان نمىدانند كه او خواهر اوست. 12. و بسته كرديم بر او پستانها را از پيش، پس گفت: هيچ راه نمايم شما را بر خاندان كه بپذيرند و شير دهند او را براى شما و ايشان مر او را نيك خواهانند؟ 13. پس بازگردانيديم او را به سوى مادرش تا روشن شود چشم او و نيز اندوه نخورد و تا نيز بداند كه وعده نويد خداى راست و درست است و ليكن درياب كه بيشتر ايشان نمىدانند كه خدا او را وعده كرده است كه پسر او را به او باز دهد. 14. و چون برسيد نيروهاى خويش را و راست گشت مردى تمام شد، [493] داديم او را درستكارى و درست گفتارى و دانش و همچنين پاداش دهيم نيكوكاران را. 15. و در آمد در آن شهر بر هنگام بىآگاهى يعنى ميان نماز شام و خفتن بود و گفتهاند كه نيم روز بود وقت قيلوله. از مردمان آن شهر. پس يافت در آن شهر دو مرد را كه كارزار مىكردند با يكديگر جنگ مىكردند اين از جمله گروه و هوادار اوست و اين مرد ديگر از جمله دشمنان او يعنى از بنى اسرائيل گويند سامرى بود، پس فرياد خواست ازو از موسى آنى كه از گروه او بود بر آنى كه از جمله دشمنان او بود، پس مشتى زد او را موسى، پس بكشت او را نه به قصد مرگ آمد برو گفت موسى: اين از كار ديو است بود كه او دشمنى است گمراه كننده پيدا و آشكار. 16. گفت موسى: اى پروردگار من! بدرستى كه من ستم كردم تن خويش را به كشتن قبطى بىفرمان تو، پس بيامرز مرا پس بيامرزيد او را، هراينه او، او آمرزگار است بخشاينده. 17. گفت موسى: اى پروردگار من! به آنچه نيكويى كردى بر من كه بيامرزيدى مرا و عقوبت نكردى، پس هرگز نباشد هم پشت مر گناهكاران را.