33/ 15- 6 6. پيغمبر سزاوارتر است به گروندگان از تنهاى ايشان و جفتان او مادران ايشانند. و خداوندان خويشيها برخى ايشان سزاوارتر به برخى در نبشته يعنى لوح محفوظ خداى از گروندگان و هجرت كنندگان مگر اينكه كنيد به سوى دوستان خويش نيكويى به وصيّت و نصرت و آنچه بدان ماند. بود و هست آن در آن نامه يعنى لوح محفوظ نبشته. 7. و ياد كن چون گرفتيم از پيغمبران پيمان ايشان را كه يكديگر را تصديق كنند و آنچه ايشان را فرمودهاند تبليغ كنند و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و گرفتيم از ايشان پيمانى استوار. 8. تا بپرسد روز قيامت راستان را راستگويان از راستى ايشان و آماده كرد براى ناگروندگان عذابى دردناك. 9. اى آنانى كه گرويدند، ياد كنيد [534] نيكوداشت خداى را بر شما، آنگاه كه آمد شما را لشكرهايى، پس فرستاديم بر ايشان بادى سرد سخت و لشكرى لشكرهاى كه ديديد آن را و هست خداى به آنچه همىكنيد بينا. 10. چون آمدند شما را از زبر شما و از فروتر زيرتر از شما و آنگاه كه برگرديد از جاى شد چشمها و برسيد دلها به گلوگاهها از بيم و گمان مىبريد گمانها مىبرديد شما به خداى گمانهاى گوناگون. 11. آنجات آزموده شد گروندگان بدان محنت تا بدانند مؤمن را از منافق و جنبانيده شدند و لرزنده شدند به بيم و هراس جنبانيده شدنى سخت. 12. و آنگاه كه مىگفت دورويگان يعنى معتب بن قشير و اصحاب او و آنانى كه در دلهاى ايشان است بيمارئ: [نه] پذيرفت [نه] نويد داد ما را خداى و پيغمبر او به نصرت مگر فريفتى كه ما را بدان غرّه كرد. 13. و چون گفت گروهى از ايشان؛ اى باشندگان مدينه! نه جاى استادن است مر شما را، پس بازگرديد از لشكرگاه [1] به خانهها و دستورى مىخواهد گروهى از ايشان از پيغمبر عليه السّلام، همىگفتند: بدرستى كه خانههاى ما گشاده است پشت با دشت دارد و نيست آن هرگز گشاده. نمىخواهند مگر گريختنى از جنگ و بيم. 14. و اگر درآمده شدى بر ايشان از كنارههاى آن، باز پس خواسته شدندى درخواستندى كه شرك آرى آزمون شرك را، هراينه بدادندى آن را هراينه اجابت كردندى به آن مراد و درنگ نكردندى در آن مگر اندك. 15. و هراينه هراينه بودند كه پيمان كردند با خداى از پيش كه برنگردانند پشتها را و بود و هست پيمان خداى پرسيدنى كه بنده را از آن بپرسند. [535] [1]. م: «لشكرهاه»