36/ 79- 65 65. امروز مهر مىكنيم بر دهانهاى ايشان و سخن مىگويد با ما دستهاى [ايشا] ن [566] و گواهى دهد پايهاى ايشان به آنچه بودند مىورزيدند در دار دنيا. 66. و اگر خواستيمى بسوديمى بر چشمهاى ايشان پس پيش دستى كردند به راه، پس چگونه راه بينند؟ 67. و اگر خواستيمى بگردانيديمى ايشان را بر جاى ايشان پس نتوانستندى گذشتن را و نه بازگشتندى. 68. و هر كه عمر دهيمش بازگونه كنيمش در آفرينش، ا پس نه هش دارند كه آن خداى كه قادر است بر تحويل احوال قادر است بر بعث. 69. و نياموزانيديم او را محمّد را سخن موزون را يعنى نه شعر و نه شعر گفتن و نه خود مىسزد مرو را قافيهگويى، نيست وى قرآن مگر ياد كردى و پندى و شرفى و نبى پيدا كننده. 70. تا بيم كند قرآن و محمّد آن را كه بود زنده به دل و واجب شود و سزا گردد گفتار وعيد حجت بر ناگروندگان بدين قرآن. 71. ا نديدند كه هراينه ما آفريديم براى ايشان از آنچه كرد توانايى ما به قوت و قدرت خود بىمعونت حق چهارپايان پس ايشان مرو راست گردانندگان خداوندان و نگه داران؟ 72. و رام كرديم آن را از بهر ايشان پس از آنهاست بر نشستنى ايشان و از آنها مىخورند. 73. و مر ايشان راست در آنها سودها و جايهاى آشاميدنى، ا پس نه سپاس دارى كنند؟ 74. و گرفتند از جز خداى خدايانى مگر ايشان يارى كرده شوند در اين جهان و در آن جهان. 75. نتوانند يارى دادنشان و ايشان يعنى مشركان مر ايشان راست يعنى بتان را سپاهى آوردهشدگان در دوزخ. 76. [1] ... ما مىدانيم آنچه نهان مىكنند و آنچه آشكارا مىكنند. 77. ا و نديد آدمى [567] هراينه ما آفريديم او را از آب پشت پس ناگاه وى پيكار كنند [ه] است پيدا؟ 78. و پيدا كرد بزد ما را داستانى ابىّ بن خلف و فراموش كرد آفرينش خود را. گفت: كه زنده كند استخوان را و وى پوسيده بود؟ 79. بگوى زنده كندش آن كه آفريدش نخستين بار و وى به هر آفريده داناست. [1]. م: ناخوانا