37/ 38- 15 15. و گويند نيست اين چه محمد مىگويد مگر جادويى هويدا. 16. ا چون ميريم و باشيم خاكى و استخوانها، ا بدرستى كه ما هراينه برانگيخته شدگانيم؟ 17. يا پدران ما آن پيشينيان. 18. بگو يا محمّد آرى، و شما آنگاه خواران باشيد. 19. پس هراينه آن بانگى يكى است كه در صور دمد پس ناگاه ايشان همىنگرند به سوى آسمان كه ترقد و آفتاب و ماه تاريك گردند و ستارگان فرو مىريزند. 20. و گويند كافران: اى واى ما! اين روز روز [1] ... 21. [2] ... روز داورى جدا كردن آنى كه بوديد به آن به دروغ داشتيد. 22. برانگيزيد آنانى را كه [569] ستم كردند در دار دنيا به شرك و جفتان ايشان را يعنى قرينان و اتباع شياطين و آنچه بودند كه مىپرستيدند. 23. از فرود خداى، پس برانيد ايشان را به سوى راه دوزخ شناسا گردانيد ايشان را راه آتش تا در آنجا روند. 24. و بداريد ايشان را از آن كه ايشان پرسيدنىاند تا بپرسيم ايشان را. 25. چيست مر شما را كه يارى نكنيد يكديگر را 26. نه كه ايشان امروز گردن نهندگانند عذاب خداى را. 27. و روى فرا كرد و پيش آيد برخى از ايشان بر برخى مىپرسند يكديگر را. 28. گفتند و گويند سفله مر قاده را: بدرستى كه شما بوديد كه مىآمديد ما را از راست و چپ. 29. گفتند گويند قاده مر سفله را: نه كه شما خود نبوديد گروندگان. 30. و نبود ما را بر شما هيچ حجتى و دستورى و روزى نه كه بوديد گروهى از حد درگذرندگان. 31. پس سزا گشت بر ما گفتار عذاب پروردگار ما هراينه چشندگانيم عذاب را جاويدان. 32. پس گمراه كرديم شما را كه ما بوديم گمراهان. 33. پس بدرستى كه ايشان آن روز در شكنجه انبازانند. 34. بدرستى كه ما همچنين كنيم پاداشت دهيم به گناهكاران كافران را. 35. بدرستى كه ايشان بودند چون گفته شود مر ايشان را كه نيست هيچ خدايى مگر خداى، كه گردن كشى مىكردند ازين توحيد. 36. و همىگويند: ا بدرستى كه ما هراينه دست بدارندگان خدايان خويشيم براى قافيهگويى ديوانه؟ 37. نه كه آمد آورد او به كتاب راست و دين راست حق را و راست گوى داشت و باور داشت فرستادهشدگان را. 38. بدرستى كه شما هراينه چشندگان عذاب دردناك. [1]. م: ناخوانا [2]. م: ناخوانا