37/ 153- 125 125. ا مىخوانيد به خدايى بعل را و مىگذاريد نيكوتر آفرينندگان؟ 126. خداى پروردگار شما و پروردگار پدران شما پيشينيان. 127. پس به دروغ داشتند او را پس بدرستى كه ايشان هراينه آوردهشدگان باشند در دوزخ. 128. مگر بندگان خداى ويژه كنندگان. 129. و گذاشتيم برو ثناى نيكو در پسينيان. 130. و آن اين است درود باد بر الياس و گروه او. 131. بدرستى كه ما همچنانت پاداشت دهيم نيكوكاران را. 132. بدرستى كه او بود از جمله بندگان ما گروندگان. 133. و بدرستى كه لوط هراينه از جمله پيغمبران بود. 134. چون برهانيديم او را و كسان او را همهگان. 135. مگر پير زنى در جمله ماندگان در عذاب. 136. باز پس هلاك كرديم آن ديگران را. 137. و بدرستى كه شما هراينه مىگذريد بر ايشان بامدادكنان. 138. و به شب نيز مىگذريد بر ايشان و آن شهر بر راه گذر مكّيان بود ا پس خرد نداريد تا بدان عبرت گيريد؟ 139. و بدرستى كه يونس هراينه بود از جمله فرستادگان. 140. چون گريخت به سوى كشتى پربار كرده. 141. پس قرعه زد، [1] پس گشت از جمله قرعه برآوردهشدگان. 142. پس فرو برد او را ماهى و او سزاوار نكوهش است. 143. پس اگر نه آن بودى كه او بود از جمله به پاكى يادكنندگان. [575] 144. هراينه درنگ كردى و ماندى در شكم آن ماهى تا روزى كه برانگيخته شوند مردم. 145. پس بينداختيم او را بدان دشت جاى خالى و او بيمار بود. 146. و برويانيديم برو درختى از درخت كدو. 147. و فرستاديم او را به سوى صد هزار مردم يا بيشتر مىآيند به چشم نگرنده. 148. پس بگرويدند پس برخوردارى داديم ايشان را تا هنگام مرگ. 149. پس بپرس يا محمّد ايشان را، ا مر پروردگار تراست دختران و مر ايشان راست پسران؟ 150. يا آفريديم فرشتگان را مادهگان و ايشان گواهانند حاضران بودند تا گواهى دهند. 151. بدان كه بدرستى كه ايشان از دروغ خويش هراينه مىگويند. 152. فرزند زاد خداى و خداى ازين منزّه و بدرستى كه ايشان هراينه دروغ گويانند. 153. ا برگزيد او دختران را بر پسران. [1]. م: «قرعه رد»