38/ 43- 27 27. و نيافريديم آسمان را و زمين را و آنچه ميان آن دو است بيهوده و بىغرضى صحيح. آنت انديشه و گمان آنانى است كه نگرويدند پنداريد كه معاد نخواهد بود؟ پس واى واويلا عذاب سخت مر آنانى را كه نگرويدند از آتش دوزخ. 28. يا كنيم آنانى را كه گرويدند و كردند كارهاى نيك هم چون تبهكاران در زمين، هرگز اين نبود يا كنيم پرهيزكاران را هم چون بدكاران. 29. اين قرآن نامهاى است كه فرو فرستاديم آن را به سوى تو خجسته با بركت تا درانديشند در آيتهاى آن را و تا پند گيرد بدين قرآن خداوندان خردها. 30. و بخشيديم مر داود را پسرى چون سليمان چه نيك بنده داود [580] بدرستى كه او بسيار بازگردنده به دل با خداى. 31. چون نموده شد برو در آن شبانگاه آن استادگان بر سه پاى از اسبان نيكان. 32. پس گفت سليمان: بدرستى كه من دوست داشتم و برگزيدم دوستى نيكى و مال از ياد كرد يعنى نماز ديگر پروردگار خويش تا پوشيده شد و پنهان آفتاب به پرده. 33. بازگردانيد بر من آريد آن اسبان را بر من، پس درايستاد باز آوردند مىبسود بسودنى به ساقهاى آن اسبان و گردنها و به غازيان مىد [اد]. 34. و هراينه آزمون كرديم سليمان را بر تخت مملكت او و بر افكنديم بر تخت مملكت او تنى را باز پس بازگشت به خداى. 35. گفت سليمان: اى پروردگار من! بيامرز زلّت تغافل مرا و ببخش مرا پادشاهئ كه نسزد مر هيچ كسى را از پس من بدرستى كه تو، تو بسيار بخش. 36. پس رام و فرمان بردار كرديم مرو را باد را، مىرود به فرمان او نرم آنجا كه خواستى رسيدى. 37. و رام كرديم ديوان را نيز هر بنا كننده برآرنده و به دريا فرو شونده. 38. و ديگران را از ديوان يار كرده شدگان در بندها و زنجيرها. 39. اين بخشش ماست، پس بده اگر خواهى يا نگاهدار اگر خواهى به بىشمار يعنى نيست درين هيچ شمارى. 40. و بدرستى كه مرو راست نزديك ما هراينه نزديكى و كرامت و نيكويى بازگشت يعنى بهشت جاويدان. 41. و ياد كن بنده ما را ايّوب. چون خواند پروردگار خويش را كه من ببسود رسانيد مرا ديو به رنجى در تن من و عذابى در اهل من. 42. گفتيم اى ايّوب! بزن پايت را پاى راست بر زمين، ايوب پاى بر زمين زد چشمه پديد آمد، جبرئيل گفت: اين، اين شستنگاه ايست سرد است و آشاميدنى. 43. و بخشيديم مرو را كسان او را فرزندان او را و مانند و همچندان ديگر ايشان را با ايشان بخشايشى [581] از ما و پندى و ياد كردى مر خداوندان خردها را.