39/ 69- 57 57. يا گويد، آن تن عاصى: اگر بودى كه خداى راه نمودى مرا، هراينه بودمى از جمله پرهيزكاران از كفر و معاصى. 58. يا گويد نفس عاصى آنگاه كه بيند او عذاب را: اگر بودى مرا بازگردانيدنى به دنيا پس باشمى از جمله نيكوكاران. 59. آرى، آمد ترا اى عاصى به نشانهاى من رسولان و كتاب من، پس به دروغ داشتى آن را و گردن كشى كردى از پذيرفتن آن و بودى از جمله ناگروندگان و ناسپاسان. 60. و در روز رستخيز بينى تو اى محمّد، يا اى مخاطب آنانى كه دروغ گفتند بر خداى، و حال اين كه رويهاى ايشان سياه است ا نيست در دوزخ جايگاهى مر گردن كشان را. 61. و برهاند خداى آنانى را كه پرهيزيدند از كفر و معاصى به فيروزيهاى خويش، نببسايد نرسد ايشان را بدى [593] و نه ايشان اندوهگين شوند به فوت بهشت. 62. خداى آفريننده هر همه چيزى و او بر هر همه چيزى نگهبان است. 63. مر او راست كليدهاى بندگشايهاى آسمانها و زمين، و آنانى كه نگرويدند به نشانهاى خداى، اينان ايشان زيانكارانند بهشت از دست دادگان. 64. بگو يا محمد، ا پس جز از خدا را مىفرماييد مرا كه بپرستم اى نادانان؟ 65. و هراينه هراينه پيغام كرده شد به سوى تو و به سوى آنانى كه بودند از پيش تو سوگند كه: هراينه اگر انباز آرى هراينه ناچيز شود كار تو و هراينه باشى تو از جمله زيانكاران. 66. نه كه يك خداى را، پس بپرست و بس و باش تو از جمله سپاس دارندگان. 67. و نشناختند خداى را سزاى شناخت او و زمين همه گرفته شده او و تحت تصرف او در روز رستخيز و اين آسمانها در نورديده شدگانند به يمين او قوة او. پاكئ او و برتر از آنچه انباز همىآرند به وى. 68. و همان انگار كه در دميده شود در صور، پس بمرد آن كه هر كه در آسمانهاست و آن كه هر كه در زمين است مگر آن كه يعنى اهل بهشت خواست خداى، باز در دميده شد در آن صور بار ديگر پس ناگاه در حال ايشان ايستادگاناند همىنگرند. 69. و روشن گشت زمين به روشنايى پروردگار خويش و نهان شد در دستها نامه اعمال و آمده شد و بيارند به پيغمبران و گواهان را يعنى كرام كاتبين [594] و گذارده شد در ميان ايشان داورى به سزا و ايشان نه ستم كرده شوند.