40/ 43- 34 34. و هراينه هراينه آمد آورد شما را [600] يوسف بن يعقوب از پيش به روشنان، پس هميشه بوديد در گمانى از آنچه آيد آورد شما را به آن تا چون بمرد آن يوسف گفتيد به گمان خود كه هرگز نفرستد خداى از پس او پيغمبرى. همچنانت گمراه كند خداى آنى را كه او گزافكار است از اندازه گذرنده به گمان شونده. 35. آنانى كه پيكار همىكنند در نشانهاى خداى به بىحجّتى كه آمد آمده بود ايشان را، چه بزرگ شد از جهت خشم و دشمنى نزد خداى و نزد آنانى كه گرويدند چون فرشتگان و جز ايشان همچنانت مهر مىنهد خداى بر هر دلى بزرگ منشى گردنكشى. 36. و گفت فرعون مر وزير خويش را كه، اى هامان! بر آر براى من كوشكى تا مگر من برسم آن درها را و راهها را. 37. درهاى و راههاى آسمانها را پس نگه كنم و بنگرم به سوى خداى موسى و بدرستى كه من هراينه مىپندارم او را گمان مىبرم او را دروغگوى. و همچنانت آراسته كرده شد مر فرعون را بدى كردار او و گردانيده شد از آن راه راست و نيست و نبود سگالش بد فرعون مگر در هلاكى و نيستى. 38. و گفت آنى كه گرويد گرويده بود يعنى جبرئيل: اى گروه من! پىروى كنيد مرا، نمايم شما را راه راستى. 39. اى گروه من! بدرستى كه اين زندگانى فرودتر و نزديكتر برخوردارى است فانى و بدرستى كه آن جهان واپسين او سراى آرام است. 40. هر كه كند بدئ، پس پاداشت داده نشود مگر مانند آن را و هر كه كند كار شايسته از مردى يا زنى و او [601] گرونده است باشد پس اينان درآيند در بهشت، روزى داده شوند در آن بهشت به بىشمار. 41. و اى گروه من! چيست مرا كه مىخوانم شما را به سوى رستگارى و مىخوانيد مرا به سوى آتش به عملى كه موجب آتش است؟ 42. مىخوانيد مرا تا نگروم كافر شوم به خداى و انباز آرم به او آنچه را كه نيست مرا به آن دانشى و من همىخوانم شما را به سوى خداى بىهمتا آمرزگار. 43. حقّا كه آنچه مىخوانيد مرا به سوى آن، نيست نرسد مرو را خواندنى به سوى خود در اين جهان و نه در آن جهان و حقّا كه بازگشت ما به سوى خداست و حقا كه گزافكاران ايشان خداوندان سزاواران آتش دوزخاند.