41/ 53- 45 45. و هراينه داديم موسى را آن نامه را يعنى توريت پس اختلاف كرده شد و ناسازى در آن نامه، و اگر نه بودى سخن كه پيش رفت از پروردگار تو آنكه حرمت ترا عذاب نفرستد [1] هراينه گذارده شدى داورى در ميان ايشان به هلاكت و بدرستى كه ايشان هراينه در گمانىاند از آن قرآن به گمان آرنده از خداى و رسول و قيامت. 46. هر كه كند كار شايسته پس نفع [2] آن مر تن او راست و هر كه بدى كند پس بروست مضرّت آن بدى و نيست پروردگار تو هراينه ستمكار مر بندگان را. 47. به سوى او بازگردانيده شود دانش [613] روز رستخيز و بيرون نيايد هيچ ميوه از غلافهاى خويش و بار برنگيرد هيچ ماده و بار ننهد مگر به دانش او كه او داند كه كى برگيرد و كى بنهد. و روزى كه خواند خداى ايشان را كه كجااند انبازان من، گفتند كه گفتيم آگاهانيديم ترا كه نيست از ما هيچ گواهى دهنده بر آن كه ترا انباز بوده. 48. و گم شود و غائب از ايشان آنچه بودند كه مىخواندند به خدايى از پيش و دانند به يقين كه نيست مر ايشان را هيچ گريز جاى از عذاب. 49. بستوه نشود و سير بر نيايد مردم از خواندن و خواستن نيكى يعنى نعمت و صحت و عافيت و سلامت و اگر ببسايد رسد او را بدى، پس نوميد است سخت نوميد. 50. و اگر بچشانيم او را بخشايشى نعمتى از ما از پس گزندى كه رسيد ببسود او را، هراينه گويد اين مراست و گويد نمىپندارم روز رستخيز را و اين صفت بودنى كافر و منافق است و هراينه اگر بازگردانده شوم به سوى پروردگار من، بدرستى كه مراست نزد [او] هراينه نيكوتر ازين پس هراينه بياگاهانيم آنانى را كه نگرويدند به آنچه كردند و هراينه بچشانيم ايشان را از عذابى سخت. 51. و چون نيكوداشتى كنيم بر مردم به نعمتى، روى گرداند از ما و طاعت ما و دور شود به دل به سوى خويش و چون ببسايد رسد او را بدى، پس خداوند خواندنى و خواستنى است بسيار و پهن و فراخ. 52. بگو: ا هيچ ديديد اگر ديديد خبر كنيد اگر باشد اين قرآن از نزد خداى باز نگرويديد پس كافر شويد شما به آن، كيست گمراهتر از آنى كه او در خلاف است و ناسازى دور؟ 53. زودا كه نماييم ايشان را نشانهاى خويش را در كنارههاى جهان [614] و در تنهاى ايشان تا پيدا شود و روشن مر ايشان را كه او دين اسلام راست است و درست است. ا و نبود بسنده پروردگار تو كه او بر هر چيزى از كردار خلق گواه است و آگاه. [1]. م: «بفرستد» [2]. م: «مع»