43/ 31- 19 19. و كردند گردانيدند، گفتند فرشتگان را آنانى كه ايشان بندگان خداى مهرباناند [624] مادهگان، ا بودند حاضر در وقت آفرينش ايشان را؟ زودا كه نوشته شود بر ايشان گواهى ايشان و پرسيده شوند كه چرا گفتند چنان. 20. و گفتند كافران: اگر خواستى خداى مهربان نپرستيديمى ايشان بتان را، خداى گفت: نيست مر ايشان را به آنت از هيچ دانشى، نيست ايشان مگر كه دروغ و گزاف مىگويند. 21. يا داديم ايشان را نامه را از پيش اين قرآن پس ايشان به آن چنگ در زنندگانند. 22. نه كه گفتند كافران مكّه كه ما يافتيم پدران خويش را بر دينى و طريقى و ما بر پيهاى طريقهاى ايشان راهيافتگانيم راه برندگانيم. 23. و همچنانت نفرستاديم از پيش تو اى محمد در هيچ دهى و شهرى از هيچ بيم كننده مگر كه گفت به ناز پروردهشدگان كامرانان آن، بدرستى كه يافتيم پدران خويش را بر دينى طريقه و بدرستى كه ما بر پيهاى و طريقهاى ايشان پىبرندگانيم. 24. بگوى يا محمّد: او پىروى پدران خويش مىكنيد اگر چه آمدم آمدهام، آوردهام شما را به راه نمايندهترى از آن چه يافتيد بر آن پدران خويش را؟ گفتند: بدرستى كه ما به آنچه فرستاده شديد به آن، ناگروندگانيم. 25. پس كينه كشيديم از ايشان پس بنگر و نگه كن كه چگونه بود سر انجام آن دروغ گوى دارندگان. 26. و ياد كن كه چون گفت ابراهيم مر پدر خويش را و گروه خود را قوم نمرود: بدرستى كه من بيزارم از آنچه همىپرستيد شما آن را. 27. مگر آن خداى كه آفريد مرا پس بدرستى كه او زودا كه راه نمايد مرا. 28. و كردا گردانيد ابراهيم آن را كلمه توحيد را، يا خداى سخنى پاينده در فرزندان پىروان او تا مگر ايشان [625] بازگردند به خداى به توحيد. 29. نه كه برخوردارى دادم اينان را اهل مكّه را و پدران ايشان را تا آمد ايشان را سزا و درست يعنى قرآن و دين و پيغمبرى پيدا هويدا كننده حق. 30. و چون آمد ايشان را حق يعنى قرآن، گفتند: اين جادويى است و ما به اين ناگروندگانيم. 31. و گفتند كافران: چرا فرستاده نشد اين نبى بر مردى از اين دو ده بزرگ مكّه و طائف؟