59/ 17- 9 9. و آنانى كه انصار ساختند از براى مهاجران آن سراى هجرت را مدينه را و گرويدن را ويژه كردند از پيش ايشان مهاجران، دوست همىدارند اهل مدينه آنى را كه خان و مان گذاشت در مكّه به سوى ايشان و نمىيابند ندانند اهل مدينه در سينههاى دلها ايشان خويش هيچ نيازى از آن چه داده شدند مهاجران و برمىگزينند [1] اهل مدينه بر تنهاى خويش مهاجران را و اگر چند كه باشد با ايشان انصار تنگىاى عيش، و هر كه نگاه داشته شود از بخيلى و ناجوانمردى [697] تن دل خويش پس اينان ايشان رستگارانند و فيروزى يابندگان. 10. و آنانى كه آمدند تابعين از پس ايشان مهاجران همىگويند: اى پروردگار ما! بيامرز ما را و مر برادران ما را آنانى كه پيشى گرفتند ما را به گرويدن و مگردان در دلهاى ما كينه مر آنانى را كه گرويدند. اى پروردگار ما! بدرستى كه تو مهربانى بخشاينده. 11. ا نديدى نگه نكردى يا محمّد به سوى آنانى كه دو رويى كردند همىگويند مر برادران خويش را آنانى كه نگرويدند بنى قريظه و بنى نضير از اهل و خداوندان نامه تورية اگر بيرون كرده شويد هراينه بيرون آييم با شما و فرمان نبريم در قتال شما كسى را از محمّد و اصحاب او هرگز، و اگر كارزار كرده شويد هراينه يارى دهيم شما را و خداى گواهى همىدهد مىداند كه ايشان منافقان هراينه دروغگويانند در وعدههاى جهودان. 12. اگر بيرون كرده شوند [2] جهودان، بيرون نيايند منافقان با ايشان و اگر كارزار كرده شوند جهودان يارى نكنند ايشان را منافقان و اللّه و اگر يارى كنند ايشان را بر تقديرى منافقان هراينه بگردانند منافقان پسها و پشتهاى خويش را باز پس نصرت كرده نشوند جهودان. 13. هراينه شما سختريد سخترانيد از جهت ترس و بيم در سينههاى دلها ايشان از خداى، آنت به سبب اينكه ايشان گروهىاند كه در نمىيابند. 14. كارزار نمىكنند نتوانند كرد با شما همه منافقان و جهودان مگر در دههاى استوار كرده شده و خندقها و دروازه يا از پس ديوارها، جنگ ايشان در ميان خويش سخت است پندارى تو ايشان را منافقان و جهودان همه به هم ساخته و دلهاى ايشان پراكندگان، آنت به سبب اينكه ايشان [698] گروهىاند كه خرد ندارند. 15. داستان بنى قريظه همچو داستان آنانى است كه بودند از پيش ايشان، نزديك به دو سال جنگ بدر، بچشيدند بدى كار خويش را در دنيا و مر ايشان راست عذابى دردناك در آخرت. 16. همچو داستان و صفت و عجيبه آن ديو با برصيصاى عابد، چون گفت ديو مر آدمى را برصيصا را كه كافر شو تا ترا برهانم، پس چون كافر شد گفت ديو: بدرستى كه من بيزارم از تو اى برصيصا بدرستى كه من همىترسم از خداى پروردگار جهانيان. 17. پس بود سر انجام ايشان دو ابليس و برصيصا كه ايشان دو در آتش باشند: جاويد ماندگان در آن آتش و آنت آتش پاداشت ستمكاران است. [1]. م: «برمىگزيينند» [2]. م: «شويد»