75/ 26- 1 1. نه سوگند ياد مى همىكنم به روز رستخيز. 2. و سوگند ياد همىكنم به تن نكوهشگر. 3. ا پندارد آدمى كه هرگز فراهم نياريم استخوان او 4. [1] ... ريم توانايان بر اين كه راست كنيم و هموار سر انگشتان او را. 5. نه كه همىخواهد [737] مردم ابو جهل تا كه بدى كند فراپيش خود را زمان آينده. 6. مىپرسد، كى است روز رستخيز؟ 7. پس چون خيره شود بينايى چشم. 8. و بگيرد سياه و تاريك گردد ماه. 9. و فراهم آورده شود آفتاب و ماه. 10. گويد مردم آن روز كه كجاست گريز جايى. 11. حقا كه آن روز نه هيچ پناهى. 12. به سوى پروردگارت است آن روز آرامگاه. 13. آگاه كرده شود مردم آن روز به آن چه پيش فرستاد و باز پس گذاشت. 14. نه كه مردم بر تن خويش بيناست. 15. و اگر پيش افكند عذرهاى پوزشهاى خويش را. 16. مجنبان به خواندن آن قرآن زبانت را تا كه شتاب كنى به خواندن آن. 17. بدرستى كه بر ماست فراهم داشتن آن بر دل تو و خواندن آن. 18. پس چون خوانيم آن را بر تو پس پىروى كن خواندن او را. 19. باز پس بدرستى كه بر ماست روشن كردن آن. 20. حقا نه كه دوست مىداريد اين جهان شتابنده را. 21. و فرو مىگذاريد آن جهان بازپسين. 22. رويهاى اهل سعادت آن روز تازه و تابان. 23. به سوى پروردگار خويش نگران بىچون و بىچگونه. 24. و رويهاى اهل سعادت [2] آن روز گونه گردانده تيره و تاريك. 25. گمان برد و پندارد كه كرده شود به آن كار دشوار داهيه. 26. حقّا چون برسد جان چنبرهاى گردن. [1]. م: ناخوانا [2]. ظ: «شقاوت»